داریوش مهرجویی

باید از شرم فرو بریزد سازمان بی سامان سینمایی

به گزارش ردکارپت فیلم: در پی جلوگیری سازمان سینمایی از اکران نوروزی فیلم سینمایی «لامینور» تازه‌ترین اثر داریوش مهرجویی، کارگردان سرشناس ایرانی با انتشار یک ویدیو، ضمن انتقاد از سانسور گسترده در سینما، از تحصن خود مقابل ساختمان وزارت ارشاد خبر داد.

 

وی در این ویدیو بیان کرد: من معترضم. این پروانه نمایش فیلم من است که وزارت ارشاد آن را صادر کرده است. شما به من پروانه نمایش دادید؛ چرا زیر قول خودتان می‌زنید؟ مردانه رفتار کنید.

کارگردان فیلم سنتوری همچنین اعلام کرد: دیگر نمی‌توانم تحمل می‌کنم؛ من می‌آیم و به همراه دستیارانم در وزارت ارشاد تحصن می‌کنم. تا حقم را نگیر ول نمی‌کنم.

پیش از آن نیز چند فیلم مهرجویی به ورطه توقیف کشیده شده بود که شاخص ترین آن «سنتوری» با بازی بهرام رادان و گلشیفته فراهانی است.

بعد از تماشای این ویدئو کاش از خجالت آب شوید

درپی انتشار این ویدئو جمعی از روزنامه‌نگاران و منتقدان با انتشار یادداشت‌های خود به این ماجرا واکنش نشان دادند.

کیوان کثیریان، منتقد سینما نوشت: دارید چکار می‌کنید؟ این حال و روز داریوش مهرجویی است. از بزرگترین فیلمسازان ایرانی که تعداد زیادی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینمای ما را او ساخته. آقایان مسئول، شماها حتما نام او را شنیده‌اید ولی بعید است حتی یک‌سوم فیلم‌هایش را دیده باشید. او داریوش مهرجویی بزرگ است، شما که هستید؟ او نامش تا همیشه بر پیشانی سینمای ایران به نیکی خواهد درخشید، نام شما چطور؟ او را به روزی انداختید که اینطور بلرزد و فریاد بزند. بقیه را هم به روش‌های مختلف به همین روز انداخته‌اید. هدفتان همین است. نه؟ موفق شدید. مبارکتان باشد، به خودتان ببالید.

حسین معززنیا، تحلیلگر سینما اینگونه می‌نویسد: این یک قصه‌ی تکراری است. یک قصه‌ی چند دهه‌ای: دولت تازه‌ای سر کار آمده. دیگر خوب می‌دانیم که هر دولت تازه قرار است حکومت تازه‌ای باشد، چرخ را از اول اختراع کند، چون قبلی‌ها به‌قدر کافی کفایت نداشته‌اند تا ظرفیت‌های نهفته‌ی نظام را شکوفا کنند. در وزارت فرهنگ و ارشاد، این ظرفیت نهفته یعنی تولید محصولات فرهنگی سراپا انقلابی و دشمن‌شکن که هم مردم خودمان را ارشاد کند، هم دستاوردهای نظام را به رخ جهانیان بکشاند.

بنابراین هر وزیر تازه خودش را موظف می‌داند یک جشنواره‌ی فجر محافظه‌کار و فیلترشده برگزار کند تا صدای کسی درنیاید (و البته که آخرش درمی‌آید)، بعد هم نرسیده به آغاز تعطیلات یک‌ماهه‌ی نوروزی برود سراغ قلع و قمع باقی‌مانده‌ی محصولات منتسب به دولت قبل. چون مجوز آنها را حکومت دیگری داده. حالا دور تازه‌ای آغاز شده، از یک یک یک، تاریخ دوباره شروع شده، نوابغی پا به میدان گذاشته‌اند تا سرانجام سینمای مطلوب نظام را متولد کنند.

بنابراین لازم است وزیر ابتدا مصاحبه کند و بگوید دستاورد ما را در جشنواره‌ی آینده خواهید دید که چندین «فیلم قرآنی» خواهیم شد (یعنی دستور می‌دهیم بشود و خواهد شد، خیال‌تان تخت) بعد هم فیلم‌های سینماگران مشکوکی مثل داریوش مهرجویی چندین و چند بار بازبینی شود، ‌به همه‌ی اهالی وزارت‌خانه سپرده شود عقل‌شان را روی هم بریزند نکند این اکران شود و دوباره به وزارت‌خانه حمله کنند. نتیجه‌ی تلاش جمعی‌ این می‌شود که سری را که درد نمی‌کند دستمال نبندیم، اعلام کنیم مجوز این فیلم باطل شده و صرفاً یک مشکل اداری است. چه موقع حل می‌‌شود؟ در دست اقدام است. به این ترتیب تعطیلات یک ماهه‌ی نوروز را رد کنیم سر و صدایی راه نیفتد تا بعد ببینیم چطور می‌شود فیلم را تکه پاره کرد و یک جوری بی سر و صدا فرستاد روی پرده. این قصه تکراری است، چون بعداً نسخه‌ی کامل همین فیلم درخواهد آمد، تماشایش خواهیم کرد و به همه‌ی «حساسیت»ها، «ملاحظات»، دلهره‌ها و تعبیر و تفسیرهای سانسورچی‌ها می‌خندیم.

نتیجه‌ی این بازی تکراری، هدر دادن بودجه‌های دولتی برای سفارش دادن آن «فیلم‌های قرآنی» است که آسیبش به فرهنگ کشور بیش از فیلم‌های داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی و دیگرانی است که همیشه مشکوک به حساب می‌آیند و غیرخودی. نتیجه‌ی این بازی، فقط چروکیده شدن پوست‌ها و پیر شدن آدم‌هایی است که از به پایان نرسیدن این بازی فرساینده، جان به لب شده‌اند.

بعد از تماشای این ویدئو کاش از خجالت آب شوید

کریم نیکونظر، نویسنده حوزه سینما نوشت: حرف‌های داریوش مهرجویی یکی از آخرین نداها و صداهایی است که از نابودی سینمای ایران می‌گوید. سینمای ایران گنگ و اخته و بی‌حال و نزار است. هنوز برایش فیلم‌های جیمزباندی دهه‌ی شصت ابهت دارد، هنوز فکر می‌کند بزرگیِ یک فیلم به صحنه‌های شلوغ و زدوخوردهاست، فکر می‌کند فیلم خوب یعنی فیلمی که ایدئولوژی یک جناح سیاسی را تبلیغ کند.

این سینمایی است که زمانی ناصر تقوایی به‌درستی گفت باید ویرانش کرد و از نو ساختش. راست می‌گفت تقوایی. سینمایی که سانسورِ سرمایه و سانسورِ دولت نفسش را بریده مفتش هم گران است. سینمایی که داریوش مهرجویی، با همه‌ی فیلم‌های ضعیفش در این سال‌ها، درش قربانی می‌شود و با حالِ بد، ناچار است گلایه کند و اعتراض، شایسته‌ی هیچ پاداشی نیست.‌ اینها همه، نتیجه‌ی سیاست‌ورزی دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی و ادامه‌شان در دولت فعلی است: سفارش‌های گرانقیمت اما پوچ با اسم رمز فیلم فاخر، کمک کردن به سینمای بی‌عارو‌بی‌خاصیتی که هر فیلم خوبی درش مسخره می‌شود، نادیده گرفتن هر تجربه‌ی روایی و بصری و دلخوش بودن به حواشی نتیجه‌ی رویکرد دولتی‌هایی است که فرق لعل و خرمهره را نمی‌دانند. نتیجه‌ی عملکرد و فکر کسانی است که پاسبانند نه مدیرهنری.

نتیجه‌ی نقدی است که اخته است و عقیم و صم‌بکم. اینها محصول نگاهی است که فکر می‌کند سینما را هم می‌شود مثل لبنیات پاستوریزه کرد. نام فیلم‌های اکران عید را ببینید و به سرمایه‌گذارهایشان فکر کنید؛ به بنیاد سینمایی فارابی، حوزه‌ی هنری، تلویزیون و البته حجره‌های زیرپله‌ای سینما. این سینمایی است که سانسور برای ما ساخته؛ سینمای بی‌بته، خسته، کهنه، رنگ‌ورورفته و عاری از جذابیت.‌ اینجا آدم‌ها، هنرمندها، قربانی‌اند. حرف‌های مهرجویی غم‌انگیز است و مایه‌ی تأسف. کاش آنهایی که دم از عدل و انصاف می‌زنند فکر کنند حاصل زندگی آدم‌ها چطور زیر پاهای پاسبان‌های ایدئولوژی و آدم‌های ترسو له می‌شود. مهرجویی آخرین نفر نیست. این را همه‌ی اهل سینما باید بدانند.

بعد از تماشای این ویدئو کاش از خجالت آب شوید

مهدی یزدانی خرم، روزنامه‌نگار می‌نویسد: ساعت یکِ بامداد است و من چند بار این ویدئو را تماشا کرده‌ام. مردِ هشتاد‌و‌دوساله‌ی جریان‌ساز مقابلِ مُدیران بدعهد. داریوش مهرجویی این چنین باید مقابلِ دوربین از خشم بلرزد و تکه‌کاغذِ مهملِ ارشاد را تکان دهد تا بگوید چه بر او می‌رود. واقعن چه خبرتان است؟ خسته نشدید از این همه سانسور؟ از دق‌مرگ‌کردن خُرد و کلان.

این مرد «داریوش مهرجویی»‌ست نه غلام‌بچه‌ای از زیربته عمل آمده که چنان آزارش داده‌اید که چنین می‌لرزد از خشم. بشمارم چه‌قدر از عمرِ آدم‌حسابی‌ها کاسته‌اید؟ علی حاتمی را که دق‌مرگ کرد؟ چه کسانی سال‌ها کیارستمی را آزار دادند؟ اصغر فرهادی را با سناریوی تازه‌تان خسته و غمگین کرده‌اید، ناصر تقوایی دیگر نمی‌تواند فیلم بسازد، بهرام بیضایی را کوچاندید و… چه خبرتان است؟ چرا سیر نمی‌شوید؟ گل بگیرند سر درِ اداره‌های مجوزتان را که شده بلایی برای کسانی که می‌خواهند کار کنند و بنویسند و در همین خاک بمیرند. شما قطعه‌ی هنرمندان را پیش از مردنِ جسم‌شان با روح‌شان پر می‌کنید. شمایی که در آن سازمان سینمایی و صد جور اداره‌ی مجوزدادن نشسته و خودتان را به نشنیدن زده‌اید موجودات ناجوانمردی هستید که «لذت» می‌برید از لرزیدنِ ذهنِ خلاقی چون مهرجویی.

شما حظ می‌برید از کاستنِ عمر او و چون او؟ ولی شما «اجاره‌نشین» هم نیستید. غاصب هستید. بی‌جا می‌کنید با روان یک تاریخ‌ساز چنین بازی می‌کنید. بی‌جا می‌کنید ده‌ها فیلم‌ساز و نویسنده را به چهارمیخ می‌کشید. داریوش مهرجویی مودبانه با شما حرف زده. گفته «اعتراض» دارم. اگر همین امشب هم دست‌اش را ببوسید باز دیر است. نابود کردید سینما را. آدم‌ها را. چه خبرتان است؟ وای بر شما که این «ظلم» مطلق است در زمانه‌ای که همه چیز آشکار شده. آیا شادید از لرزاندنِ تن و روحِ این فیلم‌ساز؟ «سنتوری» را همه‌ی ایران دیدند ولی شمایان نگذاشتید مسیر درست‌اش طی شود. چرا درس نمی‌گیرید؟ حتا خودی‌هاتان هم صدای‌شان بلند شده. دیگر آشی هم نمانده که بخواهد شور یا بی‌نمک شود.

او «متهم» می‌کند و این شما هستید که باید پاسخ بدهید. پاسخ که ندارید. چند تبصره پیدا می‌کنید و باز کمین که کدام ذهنِ خلاق را «صیانت» کنید. آن مرکزِ مجوزدِه در میدان بهارستان مرکزِ صدور اضطراب است. هرچند شما حتا روی مجوزهای خودتان هم مهر باطل می‌زنید. هر آن میل‌تان بکشد زیر همه چیز می‌زنید. نه دین دارید، نه آزاده‌اید. شمایی که مسئول آن سازمانِ پروانه‌ده هستی باید از شرم بسوزی که مهرجویی چنین رخساره برافروخته. زورتان را به هنرمندانی می‌رسانید که مهم‌ترین لحظه‌های فکر و تاریخ ما را ساخته‌اند. وای بر شما

بعد از تماشای این ویدئو کاش از خجالت آب شوید

فاضل ترکمن، نویسنده نیز در رثای تلخی داستان مهرجویی می‌نویسد: ایما و اشاره، استعاره و کنایه و حرکات نمادین برای مبارزه با سانسور در یک سیستم فاسد نمی‌تواند پاسخ‌گو باشد. تنها صراحت است که در برابر این‌همه وقاحت به‌کار می‌آید. همین صراحت لهجه‌ای که از #داریوش_مهرجویی در ویدیوی اعتراض به حذف فیلم لامینور از اکران نوروزی می‌بینید. اگر همچنان قرار بر نظیره‌سازی و نقیضه‌پردازی باشد، خودِ مهرجویی استاد مسلم این قضایاست. فیلم اجاره‌نشین‌ها و فیلم بانو دو سند معتبر و ماندگار از همین کارگردان که هنوز زنده هستند و زندگی می‌کنند. حلقه‌ی مفقوده‌ی مباحث مربوط به حکومتِ بیمار و گرفتار اتفاقاً همین به‌آشکار سخن‌گفتن است. آن هم میان خیل عظیم بوقلمون‌صفت‌های احزاب و اصناف رنگارنگ که همگی آبشخوری یکسان دارند.

از‌همین‌جهت بازنشر صرف ویدیوی مهدی خرم دل یا استوری‌های بی‌خاصیت با‌ ژست دفاع از داریوش مهرجویی را قضاقورتکی باور نکنید! غیر از این مواجه می‌شوید با هجوم‌ِ حجم‌های پفکی نظیر محمدحسین مهدویان که با فیلم مرد بازنده در اکران نوروزی حضور دارد، اما برای جلب توجه ساده‌لوحان مفلوک، یک استوری خبری هم در ارتباط با فیلم مهرجویی ضمیمه‌ی دو‌رنگی‌اش می‌کند. (جذب حداکثری!)

با حذف لامینور و مهرجویی برای چه فیلم‌هایی جا می‌گیرند؟ به فهرست‌ها توجه کنید! به فیلم شادروانبا تهیه‌کننده‌ی آقا‌زاده‌اش عباس نادران. همان فیلمی که مورد حمایت ویژه‌ی #مسعود_فراستی در ایام جشنواره بود. وی افزود: شادوران فیلم است؛ نه مهمان مامان… قیاس مع‌الفارق یک فیلم بدترکیب با اقتباس درخشان داریوش مهرجویی از رمان دیالوگ‌‌محور هوشنگ مرادی کرمانی. به خط‌ها و ربط‌ها توجه کنید و با صراحت از آن‌ها اسم ببرید. ریشه‌ها را از تیشه‌ها بیرون بکشید.

شاملو در حدیث بی‌قراری ماهان نوشته بود:

ما فریاد می‌زدیم: «چراغ! چراغ!»
و ایشان درنمی‌یافتند.

سیاهی‌ چشمِشان
سپیدی‌ کدری بود اسفنج‌وار
شکافته
لایه‌بر لایه‌بر
شباهت برده از جسمیّتِ مغزشان.

گناهی‌شان نبود:
از جَنَمی دیگر بودند.

بعد از تماشای این ویدئو کاش از خجالت آب شوید

رضا صائمی، روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ و هنر هم در انتقاد به عملکرد سازمان سینمایی علیه فیلم مهرجویی نوشت: باید از شرم فرو بریزد سازمان بی سامان سینمایی که چنین روح و روان فیلمسازی بزرگ را فرو می ریزد!….فیلمسازی که اگر نبود، سینما بعد از انقلاب در همان انقلاب می مُرد!…فیلم “گاو” او بود که ممد حیات سینما شد…..تا هنرنشناسان، سینما را به نماد و نمود فحشاء تحریف و تخریب نکنند!…

چه کردید با این مرد که چنین از خشم می لرزد و از عصبانیت به لکنت افتاده!….چه کردید!….چه کردید شما بی هنرانی که از شانه های پر شوکت بزرگانی چون او بالا رفتید و پشت میز ریاست نشستید که حالا باید این شُکوه سینمای ایران چنین لب به شِکوه گشاید و به ستوه بیاید!….اوست که سینمای ایران را ساخته و هویت و اعتبار بخشیده نه شمایان که خداوندگاران ویرانی و عذابید!

آن میز های سستی که پشت آن تکیه زدید و با ساطور سانسور، فیلم و فیلمساز را قلع و قمع می کنید! صدقه سر سروهایی همچون مهرجویی هاست که سینما بر گُرده آنها سوار شده!….راست می گوید مهرجویی شما مرد نیستید!…تخت بند میز و ممیزی هستید!….و نمی دانید هرگز….هرگز نمی دانید که مردا بدون میز هم عزیزند….رفوزه ها همیشه پشت میزند!….راستی دق می دانید که چیست؟


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند