فینچر

فیلمی که برگمان حاضر به تماشای آن نبود!

به گزارش ردکارپت فیلم: «مانک» فیلمی از فینچر است درباره مانک یا مانکویچ، فیلمنامه‌نویس شهیر هالیوودی و نویسنده «همشهری کین» که اورسن ولز در دوران رکود هالیوود آن را ساخت.

آیا می‌توان فیلم‌های دیوید فینچر را نادید گرفت؟ آیا می‌توان این خبر را شنید که سازنده «باشگاه مشت زنی» و «بازی» فیلمی ساخته و برای دیدن آن مشتاق نبود؟ این شاید دلیل اصلی برای تماشای فیلم «منک» است. یعنی انگیزه اصلی دیدن فیلم؛ دیوید فینچر. اما تمامش این نیست.

بگذارید نام دو هنرمند بزرگ دیگر را اضافه کنم و البته یک تاریخ بلندبالا را به اضافه یک فیلم بزرگ. یعنی هرمان مانکویچ و اورسن ولز با دهه رکود هالیوود بزرگ. حالا تمام این‌ها را کنار یکدیگر بگذارید. فیلمی از فینچر درباره مانک یا مانکویچ، فیلمنامه‌نویس شهیر هالیوودی و نویسنده «همشهری کین» که اورسن ولز در دوران رکود هالیوود آن را ساخت.

«همشهری کین» را به یاد دارید؟ یکی از بهترین فیلم‌های ولز و تاریخ هالیوود. یکی از فیلم‌هایی که دهه‌هاست جزو بهترین‌های تاریخ سینما در هر لیست دیده می‌شود. داستان «رزباد». داستان ولز بزرگ و داستان نوشتن رز باد. پس «مانک» را باید دید.

تحلیل و نقد

وقتی «مانک» را می‌بینیم باید به یاد داشته باشیم که با همکاری یک پدر و پسر طرف هستیم. با فیلمنامه جک فینچر پدر که سال‌ها پیش نوشته شده و کارگردانی دیوید فینچر پسر که کارگردان ناخلفی در هالیوود محسوب می‌شود.

این نکته از بیرون اثر به داخل اثر می‌آید. در مرکز این داستان یک شخصیت ساختار شکن قرار دارد، یک نویسنده ویژه و یک فرد تاثیر گذار در سینمای دهه ۳۰ هالیوود، بخصوص در مترو گلدن مایر؛ یعنی هرمان مانکویچ.

مانک یک نویسنده نابغه است پس هالیوود برای او سرمایه گذاری می‌کند تا او «همشهری کین» را برای ولز بنویسد و فیلم داستان این نوشتن است، اما فیلم فینچر تنها این نیست، بلکه حول محور آن با مانک به عقب باز می‌گردد و هالیوود و انتخابات آمریکا و روابط سیاسی و سینمایی را مد نظر قرار می‌دهد.

حالا سوال اساسی اینجاست که این رفت و برگشت‌ها می‌تواند انسجامی تماتیک و موضوعی ایجاد کند و نشان دهنده «مانک» باشد. یک مانک دراماتیک؟ گمان نمی‌کنم این‌طور باشد. «مانک» یک پرگویی بدون انسجام است. ضرورت به‌عنوان انگیزه و تکنیکی مهم در نوشتن فیلمنامه دیده نمی‌شود و فیلم به هر جایی می‌خواهد جامپ می‌کند. پراکنده گویی می‌کند، و فقط درباره همشهری کین نیست و این مهم را گاه به حاشیه می‌راند.

با این حال و فارغ از مسئله انسجام اما «مانک» اولین بار است که سینمایی می‌شود. شخصیت مهمی که حالا به تصویر کشیده است و در بزنگاه‌هایی تصویری تاریخی از آن را می‌بینیم که با بازی گری اولدمن درخشان از آب در آمده است و این لحظات را می‌توان در فیلم تامل کرد.

فینچر اما در «مانک»، هیچ اثری از خودش را به جا نگذاشته است، نه خبری از آن میزانسن و دوربین خلاق است و نه موضوعی فینچری. مانک یک داستان پرگو و بیش از پیش تاریخی است، تاریخی که فینچر می‌خواهد توسط آن سخنی فرامتنی را یادآوری کند. سخنی که مرتبط با ارتباط هالیوود و نابغه‌هاست. و کشمکش بین آنها.

چرا خوب… چرا بد…

«مانک» یک اثر معمولی است. بیش از حد طولانی است و با اینکه لحظات خوبی دارد برای علاقه مندان بخصوص سینما جذاب خواهد بود و نه تماشاگر عام سینما. «مانک» بشدت برای سینمادوستان یا سینه فیل‌ها مجذوب‌کننده است اما برای آن‌هایی که سینما را تاریخی نمی‌شناسند و به «همشهری کین» علاقه‌ای ندارند به طبع کسالت بار است.

اگر برگمان زنده بود به حتم فیلم را نمی‌دید، او بسیار «همشهری کین» و بازی اورسن ولز در آن را نکوهش می‌کرد.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند