کلارک گیبل | |
---|---|
نام اصلی | ویلیام کلارک گیبل |
تولد | ۱ فوریهٔ ۱۹۰۱ کادیز، اوهایو |
والدین | پدرش ویلیام هنری گیبل مادرش آدلین هرشلمن |
مرگ | ۱۶ نوامبر ۱۹۶۰ (۵۹ سال) وست هالیوود، لس آنجلس، کالیفرنیا Coronary thrombosis |
مدفن | آرامگاه فارست لان مموریال پارک |
ملیت | آمریکایی |
پیشه | هنرپیشه |
همسر(ها) | جوزفین دیلن (ازدواج ۱۹۲۴–۱۹۳۰ طلاق)
ماریا لنگهم (ازدواج ۱۹۳۱–۱۹۳۹ طلاق) کارول لمبارد (ازدواج ۱۹۳۹–۱۹۴۲ درگذشت) سیلویا اشلی (ازدواج ۱۹۴۹–۱۹۵۲ طلاق) |
فرزندان | جان گیبل، جودی لوئیس |
زندگینامه
کلارک گیبل در روز ۱ فوریه ۱۹۰۱ در کادیز، اوهایو به دنیا آمد. پدر او «ویلیام هنری گیبل» انگلیسی: William Henry “Will” Gable (۱۹۴۸–۱۸۷۰) یک کارگر حفار چاه نفت و مادرش «آدلین هرشلمن» انگلیسی: Adeline (née Hershelman (۱۸۶۹–۱۹۰۱)، یک مهاجر آلمانی بود. مادر «کلارک» هنگامی که او ۶ ماهه بود، وی را در کلیسای کاتولیک رم غسل تعمید داد و هنگامی که کلارک تنها ۱۰ ماه سن داشت، در پی رشد شدید تومور مغزی از دنیا رفت. پس از مرگ مادر بر سر نحوه تربیت کلارک خردسال بین خانوادههای والدینش، اختلاف نظر شدیدی به وجود آمد.
هنگامی که کلارک پا به دوره نوجوانی گذاشت، زندگی خانوادگیاش در پی ورشکستگی پدر دچار تلاطم و سختیهای بسیار شد. در پی آن وی ترک تحصیل کرد و در کارخانه لاستیکسازی شهر محل سکونتش، آکرن، مشغول کار شد. در این سالها بود که کلارک نوجوان پس از دیدن نمایش “مرغ بهشت”، به بازیگری علاقهمند شد. در سن ۲۱ سالگی کلارک مادرخوانده مهربان خود را نیز از دست داد و پس از پرسه زدن در شهرهای مختلف و کار کردن در کارخانهها و نیز میدانهای نفتی، سرانجام به سوی گروههای تئاتری کشیده شد. ازدواج با لورا هوپ کروس هم بازی، مربی و مدیر پرنفوذ کلارک پای او را به هالیوود در حال شکوفایی دهه ۱۹۲۰ کشاند. اولین فیلمهای کلارک گیبل صامت بود. در ابتدا مدیران استودیوهای هالیوود نظر مثبتی دربارهٔ این بازیگر سبزه رو و گستاخ نداشتند. غافل از آن که همین ویژگیها به علاوه صدای بم و چهره مردانه کلارک گیبل به شدت مورد اقبال تماشاگران قرار میگیرد. مترو گلدوین مایر استودیوی معتبر هالیوود که کلارک را در استخدام داشت، به تدریج و ناباورانه متوجه اثرگذاری وی بر تماشاگران سینما شد. اگرچه مدیران استودیو، باز هم خطر میدان دادن به این جوان گستاخ ولی دوست داشتنی را نپذیرفتند. سال ۱۹۳۱ گیبل برای آزمودن بخت خویش، روانه استودیوی برادران وارنر شد. دارلی اف. زانوک مدیر اجرایی استودیو، پس از تست اولیه کلارک، در حاشیه فرم استخدامی وی نوشت: «گوشهای او بیش از حد بزرگ است و در واقع به یک میمون تنومند شباهت دارد.»
به این ترتیب برادران وارنر یکی از ارزشمندترین جواهرات هالیوود را از دست داد، زیرا گیبل نزد مترو گلدوین مایر و مدیر جدید و آینده نگر آن ایرونیگ بازگشت. تنها ظرف ۲ سال کلارک گیبل به یکی از درخشانترین چهرههای هالیوود مبدل شد.
این در حالی بود که بداخلاقی و ناسازگاری وی با تهیهکنندگان، به سوژه نشریات مبدل شد و جالب آن که محبوبیت او را نیز افزایش داد. در سالهای دهه ۱۹۳۰ حضور کلارک گیبل در هر فیلمی، به معنای هجوم تماشاگران مشتاق به سالنهای سینما بود و رسانههای گروهی و تماشاگران به او لقب «سلطان هالیوود» را دادند لقبی که پس از آن کسی یارای تصاحب این عنوان را نیافت.
سال ۱۹۳۴ کلارک گیبل با نقش آفرینی بهیادماندنی خود در فیلم در یک شب اتفاق افتاد، علاوه بر کسب جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، قامت بازیگری اسطورهای را یافت. براساس گزارشهای مطبوعاتی و نظرسنجیهای آن سالها، نقش آفرینی وی در این فیلم تأثیر چشمگیری بر نحوه لباس پوشیدن، رفتارهای اجتماعی و سبک زندگی مردان در آن سالها و حتی دهههای بعد گذاشت و شکل خاص سبیل او تا چند دهه بین مردان رایج شد. گیبل برای جاودانه شدن نیاز به برداشتن یک گام دیگر و شاید مهمترین گام زندگی اش داشت. این امکان سال ۱۹۳۹ برای او فراهم شد زمانی که دیوید او سلزنیک بی پروا تصمیم گرفت تا شاهکار عظیم مارگارت میچل را به تصویر بکشد. به این ترتیب تولید بر باد رفته با شکوهترین فیلم تاریخ سینما آغاز شد.
براساس نتایج نظرسنجیها، کلارک گیبل بهترین فرد برای ایفای نقش رت باتلر گستاخ و جذاب بود. مارگارت میچل خالق برباد رفته نیز گیبل را خود «رت باتلر» میدانست اما مترو گلدوین مایر با آگاهی از حساسیت عمومی در این باره، شرایط سختی را برای قرض دادن ستاره خود به سلزنیک مطرح کرد. از این رو سلزنیک بر آن شد تا از گری کوپر برای ایفای نقش «رت باتلر» بهره بگیرد.
سلزنیک بعدها در این باره گفت:
هم گیبل و هم کوپر از چهرههای شاخص زمان خود بودند. کلارک بسیار خوش لباس بود و هیبتی مردانه داشت و گری نماد یک آمریکایی واقعی بود.»
گری کوپر این پیشنهاد را رد کرد و در نهایت سلزنیک مجبور شد تا در مقابل ۵/۱ میلیون دلار و ۱۵ درصد از درآمد خالص فیلم کلارک گیبل را از متروگلدوین مایر قرض بگیرد، و در عوض، لویی بی. میر، پدرخواندهٔ سلزنیک و رئیس کمپانی مترو گلدوین مایر، نیمی از هزینهٔ ساخت فیلم را بر عهده گرفت. چنین توافقی برسر یک بازیگر در کل تاریخ سینما بیسابقهاست. گیبل توانست با پولی که برای بازی در بربادرفته گرفته بود از همسر دوم خود جدا شود و با کارول لومبارد ازدواج کند. کلارک گیبل و کارول لمبارد پیش از این در یک فیلم همبازی شده بودند اما رابطهٔ احساسی میانشان شکل نگرفته بود و سالها بعد در یک مهمانی آتش عشقشان شعله کشید و ازدواج شان آنها را تبدیل به یکی از جذابترین زوجهای هالیوود کرد.
از قول گری کوپر دربارهٔ دلیل رد کردن پیشنهاد سلزنیک چنین نقل شدهاست:
برباد رفته بزرگترین شکست تاریخ هالیوود خواهد بود. خوشحالم از این که به جای من، دماغ کلارک گیبل به خاک مالیده خواهد شد.
فیلم «برباد رفته» با تمام مشکلات و موانع پیش روی خود ساخته شد و به خلاف پیشبینی گری کوپر نه تنها بزرگترین شکست تاریخ هالیوود نبود، بلکه به پرفروشترین و محبوبترین فیلم تاریخ سینما مبدل شد. با این وصف نه تنها بینی کلارک گیبل، آن طور که گری کوپر انتظار داشت- به خاک مالیده نشد، بلکه شگفتی آفرید.
گیبل دهه ۱۹۵۰ در مصاحبهای گفت:
هر گاه تصور میشود دوره افول من فرارسیدهاست، پخش مجدد فیلم برباد رفته مرا به لحاظ حرفهای دوباره زنده میکند.
سال ۱۹۴۱ تراژدی بزرگ زندگی گیبل رخ داد در این سال همسرش کارول در پی سقوط هواپیما جان باخت. این موضوع گیبل رادر درد و غم غرق کرد و زمانی که پس از یک ماه برای تکمیل فیلمبرداری پشت دوربین قرار گرفت همه درد جانکاهی که هنوز بر آن فائق نیامده بود را به وضوح میدیدند. گیبل بلافاصله پس از اتمام فیلمبرداری به نیروی هوایی ارتش آمریکا پیوست. وی به مأموریتهای متعددی برفراز اروپا، میدان اصلی جنگ جهانی دوم، و حتی بر فراز خاک آلمان اعزام شد. آدولف هیتلر پیشوای رایش سوم، کلارک گیبل را بزرگترین بازیگر سینما میدانست و برای کسی که سرگرد کلارک گیبل را دستگیر کند و سالم تحویل ارتش آلمان دهد، پاداش بسیار چشمگیری تعیین کرده بود. پس از جنگ جهانی دوم گیبل به هالیوود بازگشت. اما فیلمهای پس از جنگش جایگاهی آنچنان که پیش از جنگ داشت نداشتند. وی طی این سالها برای چهارمین و پنجمین بار نیز ازدواج کرد. ۱۶ نوامبر ۱۹۶۰ کلارک گیبل، در پی چهارمین حمله قلبی خود در لس آنجلس درگذشت.
گفته میشود نقشهای سنگین و پرتحرک او در فیلمهای آخرش، وی را از پا درآورد. گیبل در سالهای پایانی زندگی اش بسیار چاق شده بود. هنگام ساخت فیلم بر باد رفته، گیبل ۸۶ کیلوگرم وزن داشت و با توجه به قد ۱۸۵ سانتیمتری خود از اندام بسیار متناسبی برخوردار بود. حال آن که در سالهای پایانی وزن او به ۱۰۴ کیلوگرم رسیده بود. وی برای حضور در آخرین فیلمش، ناجورها، ۱۶ کیلوگرم از وزن بدنش را کم کرد. استفاده مفرط از قرصهای لاغری و استعمال شدید دخانیات (گیبل به مدت ۳۰ سال بهطور متوسط روزانه ۳ پاکت سیگار میکشید) «سلطان هالیوود» را تسلیم مرگ کرد. چهار ماه پس از مرگ وی، تنها پسرش جان کلارک گیبل به دنیا آمد.
” پس از ازدواج با کارول لمبارد، کلارک گیبل به معنای واقعی خوشبختی را در زندگی مشترک تجربه کرد. مرگ ناگهانی کارول لمبارد در پی یک سانحه هوایی و در یک هواپیمای نظامی، کمر گیبل را شکست. به گفته یکی از دوستانش، کلارک هیچگاه پس از مرگ کارول لمبارد احساس خوشبختی نکرد و در واقع شعله قلبش برای همیشه خاموش شد. جسد سلطان هالیوود به وصیت وی در کنار لومبارد دفن شد. او در ۵۹ سالگی بر اثر سکته قلبی در گذشت.
پس از اعلام خبر فوت گیبل، نیویورک تایمز نوشت:
سلطان هالیوود مرد. او همتایی نداشت و نخواهد داشت. لقب سلطان هالیوود نیز همراه او دفن شد…
او به لحاظ تکنیکی بهترین بازیگر تاریخ سینما نبود و از ظرافت و کمال تئاتریهای بریتانیایی هالیوود نیز بیبهره بود. اما کلارک گیبل اینک یک مقیاس سنجش است و ستارگان سینما چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده با او مقایسه میشوند. او نماد مردانگی بود و خشونت فرهنگ آمریکایی.
” لس آنجلس تایمز نیز نوشت:
کلارک گیبل از خصوصیات انسانی نادری برخوردار بود مردانگی و در عین حال شوخطبعی، خوش طینت و برخوردار از درک و فهم بالا، و آسانگیری و در عین حال تکلف و ملاحظه کاری. علاوه بر اینها کلارک گیبل» به لحاظ حرفهای فردی بااصالت و به لحاظ شخصیتی یک رنگ و صادق بود، خصوصیاتی که در عرصه سینما کمتر مشاهده میشود.
جوایز و افتخارات
جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای فیلم در یک شب اتفاق افتاد
۱۰۰ سال… ۱۰۰ ستاره به انتخاب بفا
فیلمشناسی
برباد رفته
بهشت ممنوعه (۱۹۲۴)
بن هور (۱۹۲۵)
سیل جانزتاون (۱۹۲۶)
روح آزاد (۱۹۳۱)
سرمقاله (۱۹۳۱)
پرواز شبانه (۱۹۳۳)
پالی هنرمند سیرک (۱۹۳۲)
پزشکان (۱۹۳۴)
ملودرام منهتن (۱۹۳۴)
در یک شب اتفاق افتاد (۱۹۳۴)
شورش در بونتی (۱۹۳۵)
پس از ساعت اداری (۱۹۳۵)
آوای وحش (۱۹۳۵)
سان فرانسیسکو (۱۹۳۶)
پرواز آزمایشی (۱۹۳۸)
بر باد رفته (۱۹۳۹)
رفیق ایکس (۱۹۴۰)
ماجرا (۱۹۴۵)
هرگز رهایم مکن (۱۹۵۳)
موگامبو (۱۹۵۳)
نورچشمی معلم (۱۹۵۸)
ناجورها (۱۹۶۱)
دستهٔ فرشتگان (۱۹۵۷)
سلطان و چهار ملکه (۱۹۵۶)
بدون دیدگاه