جوایز
|
|
گفتاورد | «همیشه به دوردستها فکر کن. آنجاست که حقیقت را خواهی یافت.» «طغیان میکنم پس هستم» «تنها یک مسئله اساسی فلسفی وجود دارد و آن هم خودکشی است.» |
---|
کامو در سال ۱۹۵۷ به خاطر «آثار مهم ادبی که به روشنی به مشکلات وجدان بشری در عصر حاضر میپردازد» برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. آلبر کامو پس از رودیارد کیپلینگ جوانترین برندهٔ جایزهٔ نوبل و همچنین نخستین نویسندهٔ زادهٔ قارهٔ آفریقا است که این عنوان را کسب کردهاست. همچنین کامو در بین برندگان نوبل ادبیات، کمترین طول عمر را دارد و دو سال پس از بردن جایزهٔ نوبل در یک سانحهٔ تصادف درگذشت.
با وجود اینکه کامو یکی از متفکران مکتب اگزیستانسیالیسم شناخته میشود او همواره این برچسب خاص را رد میکرد. در مصاحبهای در سال ۱۹۴۵ کامو هرگونه همراهی با مکاتب ایدئولوژیک را تکذیب میکند و میگوید: «نه، من اگزیستانسیالیست نیستم. هم سارتر و هم من همیشه متعجب بودهایم که چرا نام ما را پهلوی هم میگذارند.»
کامو در الجزایر تحت استعمار فرانسه متولد شد. او در دانشگاه الجزیره تحصیل کرد و تا پیش از آنکه در سال ۱۹۳۰ گرفتار بیماری سل شود دروازهبان تیم فوتبال این دانشگاه بود. در سال ۱۹۴۹ پس از آنکه کامو از جنبش «شهروند جهانی» گری دیویس جدا شد یک اتحادیهٴ بینالمللی را تأسیس کرد که آندره بروتون نیز یکی از اعضای آن بود.[۸] شکلگیری این گروه، به گفته خود کامو، بر اساس «محکوم کردن هر دو ایدئولوژی شکل گرفته در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی» بود.
تولد و کودکی
کودکی کامو در یک زندگی فقیرانهٔ طبقهٔ کارگری سپری شد. فقر، احترام به رنج و همدردی با بیچارگان را به او یاد داد. پسند خاطر غریزی کامو قناعت و بیپیرایگی بود. در جزیرهٔ فقر، خود را در خانهٔ خویش احساس میکرد. خود او گفتهاست که آفتاب الجزیره و فقر محله بلکور چه مفهومی برایش داشت: «فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و در تاریخ، همه چیز خوب است. آفتاب به من آموخت که تاریخ، همه چیز نیست.»
به خاطر فقر خانواده، آلبر مجبور بود پس از پایان دبستان کارگری پیشه کند. اما آموزگارش لویی ژرمن به استعداد وی پی میبرد و او را به امتحان کمک هزینه بگیران و ادامهٔ تحصیل تشویق میکند. او در این آزمون پذیرفته میشود و به هزینهٔ دولت وارد دبیرستان میشود. در آن زمان تحصیلات متوسطه در الجزیره اختصاص به ثروتمندان داشت. به همین جهت، از این پس کامو در دو دنیای جداگانه زندگی میکند. روز، در کنار اغنیا وارد دنیای اندیشه میشود و شب، بر عکس، در کنار فقرا در جهانی دشوار گام میزند. خود او بعدها میگوید: «آزادی را من در آثار مارکس نیاموختم، بل خود آن را در دل فقر شناختم»
جوانی و خبرنگاری
کامو در تعطیلات تابستانی در برابر دریافت دستمزدی اندک در مغازهها کار میکرد؛ به آموختن انگلیسی پرداخت و با زبان اسپانیایی آشنا شد، ولی نتیجهٔ کار مطلوب نبود. در برابر، در فوتبال که در سراسر زندگی به آن علاقهمند بود، به موفقیتهایی رسید. در سال ۱۹۲۹ به عنوان دروازهبان، به تیم جوانان دانشگاه ریسینگ الجزیره (RUA) پیوست.
در سال ۱۹۳۰ و با دریافت دیپلم، نخستین گام را به سوی ترقی برداشت. سپس در دسامبر همان سال نخستین نشانههای ابتلاء به بیماری سل در او نمایان شد و به همین خاطر مجبور شد فوتبال را کنار بگذارد، هرچند که تا آخر عمر کوتاهش یک تماشاچی فوتبال باقیماند.
لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت در ماه مه سال ۱۹۳۶ پایاننامه خود را دربارهٔ فلوطین ارائه داد.
در ۱۹۳۵ در جنبش ضد فاشیستی آمستردام پلهیل (که هانری باربوس و رومن رولان بنیاد گذاشته بودند) به مبارزه پرداخت. کامو زیر نفوذ ژان گرونیه، که او را رهبر آینده میدید، وارد حزب کمونیست شد و مسئولیت تبلیغ در جامعهٔ مسلمان را پذیرفت. سپس در ۱۹۳۶ کامو در نامهای به ژان گرونیه تردید روشنفکرانهاش دربارهٔ مارکسیسم و بیاعتمادی خود نسبت به مفهوم پیشرفت (پروگره) را بیان داشت و پیوستنش به حزب را احساسی و نوعی تمایل به همبستگی به خودیها تعبیر کرد و سرانجام در ۱۹۳۷ بر اساسنامهای از بلامیش به فرمینویل با اتهام کلیشهای تروتسکیست از حزب کمونیست اخراج شد. واقعیت این بود که کامو به دشمنی علنی حزب کمونیست با جنبش ملیگرای مصالی حاج، ستارهٔ شمال آفریقا که تحت پیگرد فرمانداری کل بود، اعتراض کرده بود.
کامو در سال ۱۹۴۵
او در سال ۱۹۳۸ در روزنامهٔ تازه تأسیس جبههٔ خلق الجزایر، آلژه ریپوبلیکن (الجزیرهٔ جمهوریخواه) که پاسکال پیا آن را اداره میکرد، به کار پرداخت. با انتشار تهوع سارتر، کامو در آلژه ریپوبلیکن نقدی بر آن نوشت: «قهرمان آقای سارتر، وقتی به جای آنکه بر عظمت برخی دلایل ناامید بودنش تکیه ورزد به آنچه در انسان نفرت او را بر میانگیزاند اصرار میورزد، شاید به مفهوم واقعی اضطرابش آگاه نیست.»
در ژوئن ۱۹۳۹ مجوعه مقالاتی تحت عنوان فقر در قبایلیه نگاشت که کیفرخواستی علیه استعمارگران بود: «نفرتآور است اگر گفته شود قبایلیهایها با فقر خو گرفتهاند. نفرتآور است اگر گفته شود این مردم همان نیازهای ما را ندارند[…] در یکی از روزها، صبح زود، در نیزیاوزو (شهری در غرب قبایلیه) کودکانی ژندهپوش را دیدم که بر سر تصاحب محتویات یک سطل آشغال با سگها درگیر شده بودند. یکی از ساکنان محل گفت:صبحها همیشه همینطور است.»
تعداد بسیاری از این مقالهها در کتاب در گذر روزها، رویدادنگاری الجزایر به چاپ رسیدهاست.
در ۱۹۳۹ کامو نشریهٔ ریواژ (ساحلها) را با مشارکت ادیزیو و روبلس بنا گذاشت. در سپتامبر همان سال جنگ جهانی دوم آغاز شد و روزنامهٔ آلژه ریپوبلیکن که با سانسور دست و پنجه نرم میکرد، در بیست و هشتم اکتبر تعطیل شد و به جایش لوسوار ریپوبلیکن منتشر شد که گسترهٔ نشر آن شهر الجزیره بود. انتشار این روزنامه نیز به نوبهٔ خود در دهم ژانویه ۱۹۴۰ به حالت تعلیق درآمد و پس از آن کامو کوشید که با ورود به ارتش به جنگ برود، ولی به دلیل وضعیت جسمانی و گرفتاریاش به بیماری سل نتوانست عضو ارتش شود. او سپس در مجلهٔ آنزمان مخفی «کمبا» شروع به فعالیت علیه نازیها میکند و در مدت اشغال فرانسه به این فعالیت ادامه میدهد. بعد از جنگ نیز کمبا اولین مجلهای است که او در آن مشغول به کار میشود.
او تمام مقالههای خود را به صورت اول شخص مینوشت که تا آن زمان در شیوهٔ گزارشگری فرانسوی متداول نبود.
ازدواج
کامو در ۱۹۳۴ با «سیمونهیه»، دختری جوان، ثروتمند، زیبا و البته معتاد به مرفین ازدواج کرد و دو سال بعد در اثر خیانتهایی از هر دو طرف و با تحمل «تجربهای دردناک» از هم جدا شدند. این جدایی در مقالهٔ «مرگ روح» به صورتی غیر مستقیم دیده میشود.
ازدواج دوم کامو در ۱۹۴۰ بود و او با فرانسین فور، که یک پیانیست و ریاضیدان بود، ازدواج کرد. هرچند که کامو عاشق فرانسین فو بود اما در مقابل خواستهٔ او برای ثبت قانونی ازدواجشان طفره میرفت و آن را روندی غیرطبیعی برای پیوندی عاشقانه میدانست. حتی به دنیا آمدن فرزندان دوقلوی او، کاترین و ژان، در ۵ سپتامبر ۱۹۴۵ نیز کامو را مجاب به ثبت قانونی ازدواج با فرانسین نکرد.
بعد از ۱۹۴۴ او چندین نمایشنامه را با بازی ماریا کاسارس، هنرپیشهٔ اسپانیایی، روی صحنه برد و تا آخر عمر نیز دلباختهٔ او بود؛ رابطهٔ عاشقانهٔ او و معشوقهاش در «مکاتبات» آن دو که در سال ۲۰۱۸ بهوسیلهٔ دخترش در انتشارات گالیمار منتشر شد، ثبت است. این اثر به فاصلهٔ چند ماه تحت عنوان «خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس» در ایران نیز منتشر شد.
میانسالی و ترک الجزایر
با نزدیکتر شدن جنگ جهانی دوم، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند. او در این زمان سردبیر روزنامهٔ عصر جمهوری شده بود که در ژانویهٔ سال ۱۹۴۰ دستگاه سانسور الجزایر آن را تعطیل کرد. در مارس همان سال فرماندار الجزیره، آلبر کامو را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی معرفی کرد و به او پیشنهاد کرد که شهر را ترک کند. در این هنگام کامو به پاریس رفت.
او کار خود را در روزنامهٔ عصر پاریس شروع کرد بعدها برای دوری از ارتش نازی به همراه دیگر کارمندان روزنامه، ابتدا به شهر کلرمون فران و سپس به شهر غربی بوردو نقل مکان کرد.
در ۱۹۴۲ کامو، رُمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود تحت عنوان افسانه سیزیف را منتشر کرد.
نمایشنامهٔ کالیگولا را در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسانید. او این نمایشنامه را تا اواخر دههٔ پنجاه بارها بازنویسی و ویرایش کرد. در سال ۱۹۴۳ کامو کتابی را به نام نامههایی به یک دوست آلمانی نیز به صورت مخفیانه به چاپ رسانید.
آلبر کامو
فعالیت علیه نازیسم و پایان جنگ
در ۱۹ دسامبر ۱۹۴۱ کامو اعدام «گابریل پری» را شاهد بود که این واقعه به قول خودش موجب متبلور شدن حس شورش علیه آلمانها در او شد. او در سال ۱۹۴۲ عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام نبرد شد و در اکتبر ۱۹۴۳ به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامهنگاری زیرزمینی پرداخت و در روزنامه ای به نام کمبا که در بخش اشغالی فرانسه منتشر میشد مقاله مینوشت. در مقطعی نیز سردبیر این روزنامه بود. وی در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا شد. او یکبار هنگامی که سرمقالهٔ روزنامهٔ کمبا را همراه داشت در یک بازرسی خیابانی دستگیر شد.کامو در نوامبر ۱۹۴۶ سلسله مقالاتی متوالی را در کمبا منتشر نمود که به نه قربانیان، نه جلادان معروف شد. این مقالات بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم و پیش از جنگ سرد نوشته شد و به آدمکشی و تأثیری که قتل بر مرتکبین، قربانیان و مشاهده کنندگان میگذارد پرداخت.
رمان طاعون نیز در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید که در زمان خود پرفروشترین کتاب فرانسه شد. در سال ۱۹۴۷ کامو از روزنامهٔ کمبا بیرون آمد و نمایشنامهٔ عادلها را در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد و اثر فلسفی خود به نام انسان طاغی را نیز در سال ۱۹۵۱ به چاپ رساند.
در ۱۹۵۲ از کار خود در یونسکو استعفاء داد زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو را قبول کرده بود. در ۱۹۵۳ کامو یکی از معدود شخصیتهای چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.
فعالیتهایی برای الجزایر
در اوایل سال ۱۹۵۴ بمبگذاریهای گستردهای از جانب جبههٔ آزادیبخش ملی در الجزایر رخ داد. کامو تا پایان عمر خود مخالف استقلال الجزایر و اخراج الجزایریهای فرانسویتبار بود ولی در عین حال هیچگاه از گفتگو در مورد فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت.
در ۱۹۵۵ کامو مشغول نوشتن در روزنامه اکسپرس شد. او در طول هشت ماه ۳۵ مقاله تحت عنوان الجزایر پارهپاره نوشت.
در ژانویهٔ ۱۹۵۶ کامو برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر را عهدهدار شد که این گردهمایی مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه، جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه، قرار گرفت.
کامو در آخرین مقالهای که در مورد الجزایر نوشت تلاش کرد از گونهای فدراسیون متشکل از فرهنگهای مختلف بر مبنای مدل سوئیس برای الجزایر دفاع کند که این نیز با مخالفت شدید طرفین دعوا روبرو شد.
از آن به بعد کامو به خلق آثار ادبی پرداخت و داستانهایی کوتاه که مربوط به الجزایر بودند را منتشر ساخت. او در عین حال به تئاتر پرداخت. دو نمایشنامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر و جنزدگان اثر فیودور داستایوسکی از کارهای کامو در تئاتر بود که با استقبال زیادی روبرو شدند.
سقوط در سال ۱۹۵۶ به رشتهٔ تحریر درآمد.
در سال ۱۹۵۷ جایزهٔ نوبل ادبیات را برای نوشتن مقاله «اندیشههایی دربارهٔ گیوتین» علیه مجازات اعدام، دریافت کرد. او از نظر جوانی دومین نویسندهای بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفتهاند.
مرگ
مقبره آلبرکامو
کامو در بعد از ظهر چهارم ژانویه ۱۹۶۰ و در سن ۴۷ سالگی بر اثر سانحهٔ تصادف نزدیک سن، در شهر ویلبلویل درگذشت. در جیب کت او یک بلیط قطار استفاده نشده پیدا شد، او ابتدا قرار بود با قطار و به همراه همسر و فرزندانش به سفر برود ولی در آخرین لحظات پیشنهاد دوست ناشرش را برای همراهی پذیرفت تا با خودروی او سفر کند. رانندهٔ اتوموبیل و میشل گالیمار، دوست نزدیک و ناشر آثار کامو، نیز در این حادثه کشته شدند.
هنگامی که کامو در حادثهٔ اتومبیل کشته شد، مشغول کار بر روی نسخهٔ اول رمان تازهای به نام آدم اول بود. به دوستی نوشته بود: «همهٔ تعهداتم را برای سال ۱۹۶۰ لغو کردهام. این سال، سال رمانم خواهد بود. وقت زیادی میبرد؛ اما به پایانش خواهم برد» حادثهٔ اتومبیل زمانی پیشآمد که عازم پاریس بود تا کاری تازه (کارگردانی تئاتری تجربی) را آغاز کند.
آلبر کامو در گورستان لومارین در جنوب فرانسه دفن شد.
پس از مرگ کامو، همسر و فرزندان دوقلوی او حق تکثیر آثارش در اختیار گرفتند و دو اثر از او را منتشر کردند. اولین آنها کتاب مرگ شاد بود که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. شخصیت نخست این کتاب پاتریس مورسو نام دارد که بسیار شبیه مورسو، شخصیت نخست کتاب بیگانه است. در محافل ادبی مباحث بسیاری در مورد ارتباط این دو کتاب درگرفتهاست. دومین کتابی که پس از مرگ کامو منتشر شد یک اثر ناتمام به نام آدم اول بود که سال ۱۹۹۵ منتشر شد. آدم اول یک خودزندگینامه دربارهٔ دوران کودکی نویسنده در الجزایر است.
سابقهٔ ادبی
در طول جنگ کامو به یک گروه مقاومت فرانسوی به نام کمبت پیوست که یک روزنامهٴ زیرزمینی نیز با همین نام منتشر میکرد. آلبر کامو در این گروه با نام مستعار بوشار علیه نازیسم مبارزه میکرد. او در سال ۱۹۴۳ سردبیر نشریهٴ کمبت شد و در همین سال کامو و سارتر نخستین بار در آخرین تمرین نمایش مگسها به کارگردانی سارتر همدیگر را ملاقات کردند.
هنگامی که در ۱۹۴۵ نیروهای متفقین پاریس را آزاد کردند کامو شاهد این اتفاق بود و آخرین صحنههای نبرد را گزارش میکرد. اندکی بعد از وقایع ۶ اوت ۱۹۴۵ کامو از معدود سردبیران فرانسوی بود که مخالفت و تنفر خود علیه بمباران اتمی هیروشیما توسط ایالات متحده را علنی ابراز میکرد. او در سال ۱۹۴۷ از سردبیری کمبا، که دیگر به نشریهای تجاری تبدیل شده بود استعفاء داد.
بعد از جنگ کامو شروع به رفتوآمد در کافه فلور در بلوار سن-ژرمن پاریس کرد و همنشین سارتر و دیگر روشنفکران فرانسوی بود. او همچنین برای مدتی به آمریکا سفر کرد و چند سخنرانی دربارهٴ تفکرات اندیشمندان فرانسوی انجام داد. اگرچه او تفکرات چپ گرایانه داشت اما انتقادات شدید او از دکترین کمونیسم هیچ دوستی برای او در حزب کمونیست باقی نگذاشت و به تیره شدن روابطش با سارتر انجامید.
در ۱۹۴۹ مجدداً بیماری سل کامو را زمین گیر کرد و او را دو سال به انزوا کشاند. به دنبال آن در ۱۹۵۱ کامو انسان طاغی را منتشر کرد که تحلیل فلسفی او بر شورش و انقلاب بود و در آن اثر کامو مخالفت خود با کمونیسم را آشکار ساخت و به ناراحتی دوستان و معاصران کامو منجر شد و به جدایی سارتر و کامو انجامید. کاترین کامو، دختر او، دربارهٴ آن سالها میگوید:
در سال ۱۹۵۱ که پدرم کتاب انسان طاغی را منتشر کرد، ژان پل سارتر در مجلهٔ «روزگار نو» به او حملههای تندی کرد. در آن سالها کسی جرئت نمیکرد علیه اتحاد شوروی سخنی بگوید، جز پدرم، و به همین علت زیر فشار بود. روزی در خانه او را دیدم که با چهرهای درهم سر در گریبان فرو بردهاست. از او پرسیدم: «بابا غمگینی؟» سربلند کرد، نگاهش را به نگاهم دوخت و گفت: «نه، تنهام!»
کامو در سال ۱۹۵۸
پس از آن کامو، افسرده و تنها اما راسخ شروع به ترجمهٴ نمایشنامه کرد.
نظرات فلسفی
هم نیچه و هم کامو جهان و بیدادگری موجود را نمیپذیرند زیرا چنین وضعیتی نفی انسانیت میباشد. هر دو آنان معترض هستند و هر کدام به خاطر آدمی راه عصیان و شورش را برمیگزینند. کامو و نیچه «عصیانگر» امیدی به انقلاب اجتماعی – سیاسی ندارند زیرا از منظر آنها فرد آگاه و آزادمرد نه تنها «زمانه» و حکومت را، بلکه کل آفرینش را زیر سؤال میبرد.
کامو در کتاب طاعون به مسئله شر پرداخته است. او در این کتاب در بطن دو خطبه پانلو با این استدلال فلسفی که انسان به خاطر درک محدود خود قادر به فهم کل وجود و هستی جهان نیست و بنابراین نمیتوان با مسئله شر وجود خدا را زیرسوال برد، مسئله شر را زیرسوال میبرد. دو خطبه کشیش پانلو کلید حملات کامو به مذاهب سنتی و توجیهات فلسفی از شر بر اساس خرد استعلایی خداوند را تشکیل میدهد.
سیاست
نخستین وابستگی سیاسی کامو ظاهراً از سال ۱۹۳۳ با پیوستن وی به نهضت ضد فاشیست «آمستردام پله یل» که به وسیله «هانری باربوس» و رومن رولان بنیاد نهاده شده بود آغاز گشت. در سال ۱۹۳۴ کامو برای نخستین بار ازدواج کرد ولی چند ماه بعد از همسرش جدا شد و در پایان همان سال به عضویت حزب کمونیست درآمد.
ویل دورانت مینویسد: کامو در وسیعترین معنای کلمه انسانگرا بود. کامو اندیشه خود را از آسمان به امور انسانی هدایت کرد. تلاش میکرد که میراث فرهنگی انسان را حفظ کند، و انسانتر از آن بود که ایدئولوژیهایی را بپذیرد که به انسان فرمان میدهد تا انسان را بکشد. شاید به همین دلیل بود که از تمام احزاب سیاسی کناره گرفت. در کتاب طاعون از زبان تارو میگوید: «من در دنیای امروز جایی ندارم. هنگامی که قاطعانه از کشتن سر باز زدم، خود را به انزوایی محکوم کردم که هرگز پایانی ندارد.»
کامو در سال ۱۹۲۸ فوتبال را در باشگاه ورزشی مون پانسیه آغاز کرد. خود او میگوید: «خیلی زود یادگرفتم که توپ هیچگاه از طرفی که فکر میکنید نمیآید و این درس، در زندگیام – به خصوص در پاریس که هیچکس با دیگری رو راست نیست – خیلی به دردم خورد.»
یک سال بعد کامو دروازهبان ردهٔ جوانان تیم راسینگ دانشگاه الجزیره (RUA) شد. این تیم در دههٔ ۱۹۳۰ دو بار برندهٔ جام قهرمانان شمال آفریقا شدهاست.در همین دوران بود که روحیهٔ تیمی، برادری و در خدمت جمع بودن در کامو تقویت شد. در گزارشهایی که از دوران فوتبال کامو به جای مانده او دروازهبانی توصیف شده که با فریادهای خود شور و اشتیاق را به سایر بازیکنان تیم تزریق میکرد.
اما بیماری سل تمام آیندهٔ حرفهای آلبر کاموی فوتبالیست را نابود کرد. او معالجه شد، اما نه به اندازهای که بتواند رؤیای برابری با ستارگان بزرگ و استثنایی دروازههای فوتبال را که در سر میپروراند محقق کند. هرچند که کامو دیگر بعد از سن هفده سالگی نتوانست فوتبال بازی کند اما همیشه تا پایان عمر کوتاهش یک تماشاگر پر و پا قرص فوتبال باقیماند. علاقهٔ او به فوتبال به حدی بود که وقتی چارلز پونسه، یکی از دوستانش، از او پرسید فوتبال را ترجیح میدهد یا تئاتر پاسخ داد: «بدون تردید، فوتبال»
در دههٔ ۱۹۵۰ در مصاحبه با یک مجلهٔ ورزشی هنگامی که از کامو خواسته شد تا چند کلامی دربارهٔ تیم سابقش، RUA، بگوید گفت: «احساساتی میشوم… پس از سالها که جهان نمایشهای زیادی را پیش رویم گذاشت، آنچه را از اخلاق و تعهدات اخلاقی آموختم مدیون ورزش هستم. اینها را در RUA آموختم… چقدر تیم خودم را دوست داشتم. به خاطر شادی پس از پیروزی، آنگاه که با خستگی پس از تلاش در هم میآمیزد… چقدر بینظیر! و همچنین به خاطر میل احمقانهٔ گریستن در شبهای شکست…»
آثار
رمان
بیگانه – ۱۹۴۲ – نام اصلی: L’Étranger
طاعون – ۱۹۴۷ – نام اصلی: La Peste
سقوط – ۱۹۵۶ – نام اصلی: La Chute
مرگ خوش – نوشته شده در سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۷ و منتشر شده در سال ۱۹۷۱ – نام اصلی: La Mort heureuse
آدم اول – کامو پیش از اتمام این اثر جان باخت و در سال ۱۹۹۵ این اثر نیمهتمام منتشر شد – نام اصلی: Le premier homme
نمایشنامهها
کالیگولا – نوشته شده در ۱۹۳۸ و اجرا شده در ۱۹۴۵ – نام اصلی: Caligula
مرثیهای برای راهبه – ۱۹۵۶ – اقتباس از رمانی نوشتهٔ ویلیام فاکنر با همین نام – نام اصلی: Requiem pour une nonne
سوء تفاهم – ۱۹۴۴ – نام اصلی: Le Malentendu
حکومت نظامی – ۱۹۴۸ – نام اصلی: L’État de Siège
دادگستران – ۱۹۴۹ – نام اصلی: Les Justes
تسخیر شدگان – ۱۹۵۹ – اقتباس از رمانی نوشتهٔ فئودور داستایوسکی با همین نام – نام اصلی: Les Possédés کامو این نمایشنامه را در سل ۱۹۵۹ شخصاً کارگردانی کرد و به روی صحنه برد.
صالحان : نمایشنامه ای در پیرامون یک حادثه واقعی ( ترور عموی تزار روسیه ) – این کتاب با ترجمه خشایار دیهیمی توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است
آثار غیر داستانی
خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس – ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۹ – مکاتبات – نام اصلی: Correspondance: 1944-1959
پشت و رو – ۱۹۳۷ – مجموعهٔ مقاله – نام اصلی: L’envers et l’endroit
عیش – ۱۹۳۸ – مجموعهٔ چهار جستار – نام اصلی: Noces
افسانهٔ سیزیف – ۱۹۴۲ – نام اصلی: Le Mythe de Sisyphe
انسان طاغی – ۱۹۵۱ – نام اصلی: L’Homme révolté
یادداشتها ۱۹۳۵-۱۹۴۲ – انتشار: ۱۹۶۲ – نام اصلی: Carnets, mai 1935 — février ۱۹۴۲
یادداشتها ۱۹۴۳-۱۹۵۱ – انتشار: ۱۹۶۵
یادداشتها ۱۹۵۱-۱۹۵۹ – انتشار: ۱۹۸۹ – نام اصلی: Carnets Tome III: mars 1951 – décembre ۱۹۵۹
متافیزیک مسیحی، انتشار: ۱۹۵۳- نام اصلی: Christian Metaphysics and Neoplatonism
وقایعنامه الجزایر: ۱۹۵۸- نام اصلی: Chroniques Algeriennes
آثار ترجمهشده به فارسی
آدم اول، ترجمهٔ منوچهر بدیعی، تهران، نیلوفر، ۱۳۸۴
اسطورهٔ سیزیف، همراه: امید و محال در آثار کافکا، ترجمهٔ شهلا شریعتمداری، بینا
افسانهٔ سیزیف، (مقاله دربارهٔ پوچی). ترجمهٔ علی صدوقی، محمدعلی سپانلو، اکبر افسری. تهران: دنیای نو، ۱۳۸۲
افسانهٔ قرون و تحلیلی از افکار کافکا، ترجمهٔ عنایتالله شکیباپور. تهران: بینا، بیتا
انسان طاغی، ترجمه مهبد ایرانیطلب. تهران: نشر قطره، ۱۳۷۴
آن صدا را باید بالا برد،کامو و دیگران، بیتا عظیمی نژادانه، شرکت سهامی انتشار
بیگانه، ترجمهٔ مدیا کاشیگر. تهران: نشر گام نو، ۱۳۹۵ [۲۷]
بیگانه، ترجمهٔ جلال آلاحمد و علیاصغر خبرهزاده. تهران: کانون معرفت، ۱۳۴۵
بیگانه، ترجمهٔ امیر جلالالدین اعلم، تهران: نشر نیلوفر، ۱۳۷۷
بیگانه، ترجمهٔ محمدرضا پارسایار. تهران: هرمس، ۱۳۸۸
بیگانه، ترجمهٔ خشایار دیهیمی. تهران: نشر ماهی، ۱۳۸۸
بیگانه، ترجمهٔ عنایتالله شکیباپور. تهران: بینا، بیتا
بیگانه، ترجمهٔ پرویز شهدی. تهران: مجیدی، ۱۳۸۸
بیگانه، ترجمهٔ لیلی گلستان. تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۶
بیگانه، ترجمهٔ هدایتالله میرزمانی. تهران: گلشایی، ۱۳۶۱
پرومته در جهنم، کامل روزه دار، اشاره
پشت و رو، ترجمهٔ عباس باقری. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۸۰
تابستان، جواد فرید، جامی
تابستان، ترجمه بنفشه فریسآبادی، نشر ققنوس ۱۳۹۸
تأمل دربارهٔ گیوتین، قاسم رستمی، تهران: فرهنگ جاوید، ۱۳۹۹
تبعید و حکومت وجدان، ترجمهٔ عنایتالله شکیباپور. تهران: غزالی، بیتا
تبعید و سلطنت، ترجمهٔ محمدرضا آخوندزاده. تهران: ققنوس، ۱۳۸۵
تسخیرشدگان، ترجمه خشایار دیهیمی. تهران: نشر ماهی، ۱۳۹۳
تعهد اهل قلم، (مجموعه مقاله) ترجمهٔ مصطفی رحیمی. تهران: نیلوفر ۱۳۸۵. چاپ اول ۱۳۶۲ به نام تعهد کامو. تهران: آگاه
چند نامه به دوست آلمانی، ترجمهٔ رضا داوری. تهران: نیل، ۱۳۴۷
حکومت نظامی؛ شهربندان، ترجمهٔ یحیی مروستی. تهران: جامی، ۱۳۸۸
خطاب به عشق؛ نامههای عاشقانهٔ آلبر کامو و ماریا کاسارس، ترجمهٔ زهرا خانلو. تهران: نشر نو ۱۳۹۸/چ اول، ۱۳۹۸. تهران: نشر نو.
خوشبخت مردن، ترجمهٔ قاسم کبیری. تهران: جامی ۱۳۸۸/چ اول، ۱۳۷۰. تهران: ادیب پور.
دادگسترها، پرویز شهدی، به سخن
در محاصره، ترجمهٔ محمدعلی سپانلو. تهران: بینا، ۱۳۴۱
‘دلهرهٔ هستی، ترجمهٔ محمدتقی غیاثی. تهران: نگاه، ۱۳۸۴
دریای نزدیک، حامد رحیمی، تمدن علم
دور از دیار و قلمرو، پرویز شهدی، به سخن
راستان، (نمایشنامه در پنج پرده). ترجمهٔ ابوالفضل قاضی. تهران: نیل، ۱۳۴۹
راستان، ترجمهٔ سپیده نوروزی. تهران: نیلوفر، ۱۳۸۱
رکوییم برای یک راهبه، ترجمهٔ کیاسا ناظران. تهران: اندیشهسازان، ۱۳۸۴
سقوط، ترجمهٔ اصغر بهروز. تهران: هنر، ۱۳۵۶
سقوط، ترجمهٔ آناهیتا تدین. تهران: روزگار، ۱۳۸۷
سقوط، ترجمهٔ علی صدوقی. تهران: بینا
سقوط، ترجمهٔ شورانگیز فرخ. تهران: نیلوفر، ۱۳۷۷
سقوط، ترجمهٔ امیر لاهوتی. تهران: جامی، ۱۳۸۸
سوء تفاهم، نمایشنامه در سه پرده، ترجمهٔ جلال آلاحمد. تهران: بینا، ۱۳۲۹
سوء تفاهم و عادلها، ترجمهٔ مهوش قومی. تهران: آشیان، ۱۳۸۹
شادیها و ناکامیها، ترجمهٔ عنایتالله شکیباپور. تهران: عطایی، ۱۳۲۵
شهربندان و عادلها، ترجمهٔ محمدعلی سپانلو. تهران: نگاه، ۱۳۸۵
صالحان، خشایار دیهیمی، ماهی
طاعون، ترجمهٔ رضا سیدحسینی. تهران: نیلوفر، ۱۳۷۵
طاعون، ترجمهٔ عنایتالله شکیباپور. تهران: فرخی، ۱۳۵۱
طاعون، ترجمهٔ پرویز شهدی. تهران: مجید، ۱۳۸۸
طاعون، ترجمهٔ علی صدوقی. تهران: خرد، ۱۳۴۰
طاعون، ترجمهٔ اقدس یغمایی. تهران: جامی، ۱۳۸۸
عادلها، ترجمهٔ محمدعلی سپانلو. تهران: متین، ۱۳۴۱
عادلها، ترجمهٔ خرم مهدوی. سوئد: ۱۹۸۷. تهران: بینا، ۱۳۶۶
عصیانگر، ترجمهٔ مهستی بحرینی. تهران: نیلوفر، ۱۳۸۷
عیش، ترجمهٔ محمدتقی غیاثی. تهران: پیام، ۱۳۵۷
غریبه، ترجمهٔ رحمت مصطفوی. تهران: صفی علیشاه، بیتا
فلسفه پوچی (گزیده مقالههای کامو)، ترجمهٔ محمدتقی غیاثی. تهران: پیام، ۱۳۵۶
کالیگولا (نمایشنامه)، نمایشنامه در چهار پرده. ترجمهٔ خسرو جمشید. بیجا: کانون شهریار، ۱۳۲۹
کالیگولا، ترجمهٔ پری صابری. تهران: هنوز، نشر قطره، ۱۳۸۸. نیل، ۱۳۵۰
کالیگولا، ترجمهٔ شورانگیز فرخ. تهران: خانه کتاب، ۱۳۴۷. مروارید، ۱۳۵۷. فیروزه، ۱۳۷۵
کالیگولا، ترجمهٔ ابوالحسن نجفی. تهران: نیل، ۱۳۴۶ و ۱۳۵۰. فیروزه، ۱۳۷۵. کتاب زمان، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۸
مرگ خوش، ترجمهٔ علیرضا طاهری. تهران: آسیا، ۱۳۶۳
مرگ خوش، ترجمهٔ احسان لامع. تهران: نگاه، ۱۳۸۷
میهمان، ترجمهٔ نرگس تنها. تهران: کولهپشتی، ۱۳۸۸
میهمان، ترجمه مجید کریمی کتاب شهرفرنگ (مجموعه پنجاه داستان کوتاه) انتشارات ساکو، ۱۳۹۵
میهمان و چند داستان دیگر، ترجمهٔ شهرزاد بیات موحد. کرج: نشر نادی، ۱۳۷۹
نه قربانیان، نه جلادان، هوشمند دهقان، رازگو
نوادگان خورشید، کاوه سیدحسینی، روزنه
وقایعنگاریهای الجزایر، ترجمهٔ هانیه رجبی. تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۸
هویت جمعی، جلال ستاری، مرکز
یادداشتها، ترجمهٔ خشایار دیهیمی. تهران: تجربه، دفتر ویراسته
یک مورد جالب، صادق سروعلیشاهی، افراز
بدون دیدگاه