فرانتس کافکا | |
---|---|
زادهٔ | ۳ ژوئیهٔ ۱۸۸۳ پراگ جمهوری چک |
درگذشت | ۳ ژوئن ۱۹۲۴ (۴۰ سال) کیرلینگ جمهوری اول اتریش |
علت درگذشت | بیماری سل |
آرامگاه | گورستان ژیژکوف پراگ |
شهروندی | سیسلتنیا، چکسلواکی |
تحصیلات | دکترای حقوق |
محل تحصیل | دانشگاه کارلف (دانشگاه آلمانی چارلز-فردیناند در پراگ) |
پیشه |
|
شناختهشده برای |
|
سبک | ادبیات نوگرا |
دین | یهودیت |
والدین | هرمان کافکا جولی کافکا (نام خانوادگی اصلی لوی) |
امضاء | |
آغاز زندگی
کافکا در یک خانوادهٔ آلمانیزبان یهودی در پراگ زاده شد. در آن زمان پراگ مرکز منطقه بوهِم بود. این منطقه، یکی از سرزمینهای متعلق به امپراتوری اتریش-مجارستان بود. او بزرگترین فرزند خانواده بود که دو برادر و سه خواهر کوچکتر از خود داشت. هر دو برادر پیش از شش سالگی فرانتس مُردند و سه خواهر او بعدها در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاههای مرگ نازیها جان باختند.
پدرش بازرگان یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاهطلبانهٔ پدر، چنان محیط ترسناکی در خانواده به وجود آورده بود که چشم انداز کودکی کافکا را سایهای مملو از ترس احاطه کرده بود، به گونه ای که تصویر این کابوس هرگز در سراسر زندگی او فراموش و دور نشد. شاید همین نفرت از زندگی در کنار پدری سنگدل موجب گردید تا کافکای نوجوان ابتدا به مذهب پناه بَرَد.
کافکا آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت. اما زبان چکی را نیز کموبیش و بدون نقص صحبت میکرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت. یکی از رماننویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود. آموزش یهودی او، به انجام جشن تکلیف در سیزده سالگی، و چهار بار در سال به کِنیسه رفتن بهمراه پدرش محدود بود.
تحصیل
کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت. سپس در دانشگاه کارلُف (دانشگاه آلمانی چارلز-فردیناند در پراگ) به یادگیری رشتهٔ شیمی پرداخت. ولی پس از دو هفته، رشتهٔ تحصیلی خود را به حقوق تغییر داد. انتخاب این رشته آیندهٔ روشنتری پیش پای او میگذاشت که از یک سو سبب خشنودی پدرش و از سویی دیگر امکان دورهٔ تحصیلِ طولانیتر آن به کافکا، فرصتِ شرکت در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر را میداد. کافکا در پایان سالِ نخست تحصیلش در دانشگاه با «ماکس برود» و «فلیکس ولچ» روزنامهنگار که او نیز در رشتهٔ حقوق تحصیل میکرد، آشنا شد که این دو، تا پایان عمرِ کافکا از نزدیکترین دوستان او محسوب می شدند.
کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ با مدرک دکترای حقوق فارغالتحصیل و به مدت یک سال در دادگاههای شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری، خدمتِ سربازی بدون حقوق خود را به انجام رسانید.
کار
کافکا در ۱ نوامبر ۱۹۰۷ به استخدام یک شرکت بیمه ایتالیایی به نام Assicurazioni Generali درآمد و حدود یک سال به کار در آنجا ادامه داد. از نامههای او در این مدت برمیآید که از برنامهٔ ساعات کاری —شش صبح تا هشت شب— ناراضی بوده؛ چون نوشتن را برایش سخت میکردهاست. او در ۱۵ ژوئیه ۱۹۰۸ استعفاء داد و دو هفته بعد، کار مناسبتری در مؤسسهٔ بیمهٔ حوادث کارگری پادشاهی بوهم پیدا کرد. او اغلب از کار خود به عنوان «کاری برای نان درآوردن» و پرداخت مخارجش یاد کردهاست. با این وجود، او هیچگاه کارش را سرسری نگرفت و ترفیعهای پیدرپی نشان از پرکاری او دارد. به ادعای پیتر دراکر، استاد مدیریت، در همین دوره کافکا کلاه ایمنی را اختراع کرد و به دلیل کاهش تلفات جانی کارگران در صنایع آهن بوهم و رساندن آن به ۲۵ نفر در هر هزار نفر، یک مدال افتخار دریافت کرد.
همچنین وظیفهٔ تهیهٔ گزارش سالیانه نیز به او واگذار شد. گفته میشود او چنان از نتیجهٔ کار خود راضی بود که نسخههایی از گزارش را برای خانواده و اقوامش فرستاد. همزمان کافکا به همراه دوستان نزدیکش ماکس برود و فلیکس ولش که سه نفری دایرهٔ صمیمی پراگ را تشکیل میدادند فعالیتهای ادبی خود را نیز ادامه میداد.
کافکا از ۱۹۱۰ تا پایان عمر خود به نوشتن یادداشتهای خصوصی پرداخت که اثری در شناخت شخصیت و زندگی او بهشمار میآیند. فرانتس کافکا در این یادداشتها از ترس از بیماری، تنهایی، شوق فراوان به ازدواج و همزمان هراس از آن، کینهٔ به پدر و مادر و احساسهای گوناگون خویش نوشت.
روابط اجتماعی
در سال ۱۹۱۱ کارل هرمان همسر خواهرش اِلی، به کافکا پیشنهاد همکاری برای راهاندازی کارخانهٔ پنبهٔ نسوز پراگ، هرمان و شرکا را داد. کافکا در ابتدا تمایل نشان داد و بیشتر وقت آزاد خود را صرف این کار کرد. در این دوره با وجود مخالفتهای دوستان نزدیکش از جمله ماکس برود به فعالیتهای نمایشی تئاتر ییدیش هم علاقهمند شد و در این زمینه نیز کارهایی انجام داد.
کافکا در سال ۱۹۱۲ در خانهٔ دوستش ماکس برود با فلیس بوئر که در برلین نمایندهٔ یک شرکت ساخت دیکتافون بود آشنا شد. در پنج سال پس از این، آنها نامههای بسیاری برای هم نوشتند. کافکا اغلب خندهرو و اجتماعی بو.د اما در زندگی شخصی و روابطش زیاد موفق نبود. بهطوریکه پس از دو بار نامزدی با فلیسه، در سال ۱۹۱۷ رابطه آنها به پایان رسید. رابطه بعدی کافکا با دختری به نام دورا دایامنت بود. کافکا و دورا ریشههای یهودی داشتند و طرفدار سوسیالیسم بودند. بنابراین خیلی زود تصمیم گرفتند که رابطه نزدیکتری با هم ایجاد کنند و در برلین با یکدیگر همخانه شدند.
کافکا در اوائل دهه ۱۹۲۰ (میلادی) روابط نزدیکی با میلنا یزنسکا نویسنده و روزنامهنگار هموطنش پیدا کرد. در سال ۱۹۲۳ برای فاصله گرفتن از خانواده و تمرکز بیشتر برنوشتن، مدت کوتاهی به برلین کوچ کرد. آنجا با دوریا دیامانت یک معلم بیست و پنج سالهٔ کودکستان و فرزند یک خانوادهٔ یهودی سنتی ـ که آن قدر مستقل بود که گذشتهاش در گتو را به فراموشی بسپارد ـ زندگی کرد. دوریا معشوقه کافکا شد و توجه و علاقهٔ او را به تلمود جلب کرد.
بیماری و مرگ
کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد و ناچار شد چندین بار در دورهٔ نقاهت به استراحت بپردازد. در طی این دورهها خانواده او به ویژه خواهرش اُتا مخارج او را میپرداختند. در این دوره، با وجود ترس کافکا از این که چه از لحاظ بدنی و چه از لحاظ روحی برای مردم نفرتانگیز باشد، بیشتر مردم از ظاهر پسرانه، منظم و جدی، رفتار خونسرد و خشک و هوش نمایان او خوششان میآمد.
باور بر این است که کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج میبردهاست. او همچنین دچار میگرن، بیخوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموماً عوارض فشار عصبی و نگرانی هستند. کافکا تلاش میکرد همهٔ اینها را با رژیم غذایی طبیعی، مانند گیاهخواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزهنشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند. به هر حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت. سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ در همانجا درگذشت. وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای خوردن نداشت. بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان یهودیها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
عقاید و دیدگاه دینی
کافکا در بیشتر زندگیش، بیطرفی خود را در مورد ادیان رسمی حفظ کرد. با این حال و با این که هیچوقت شخصیتهای داستانهایش را یهودی تصویر نکرد هرگز تلاش نکرد ریشهٔ یهودی خود را پنهان کند. او از لحاظ فکری به مکتب یهودیت حسیدی در یهودیت علاقهمند بود که برای تجارب روحانی و صوفیانه ارزش زیادی قائل است. کافکا در ده سال پایانی عمر خود حتی به زندگی در اسرائیل ابراز تمایل کرد. تناقضات اخلاقی و آیینی موجود در داستانهای «داوری»، «آتشانداز»، «هنرمند گرسنگی» و «پزشک دهکده»، همه نشانههایی از علاقهٔ کافکا به آموزههای خاخامها و تناسب آنها با قوانین و قضاوت در خود دارند. از طرف دیگر سبک وسواسی طنزآمیز راوی مجادلهجوی «ژوزفین آوازهخوان»، سنت شعارگونهٔ موعظههای خاخامها را نمایان میکند.
روزنامه نیویورک تایمز در تاریخ ۱۶ اوت ۲۰۰۸، نامهای از «دورا دایامنت»، آخرین معشوقه کافکا به «ماکس برود» را منتشر کرده که در آن وی مدعی شده بود که «کافکا همیشه میخواست به اسرائیل مهاجرت کند».
داستان نوشتههای گمشده کافکا بهطور گسترده در مطبوعات و رسانهها منعکس شده و به دنبال آن «آرشیو ادبی آلمان» که صاحب مجموعهای از نامههای کافکا است خواستار انتقال این اسناد از اسرائیل به آلمان شدهاست. اما کتابخانه ملی اسرائیل گفته که هیچ سند مهمی که مربوط به تاریخ مردم یهود باشد از اسرائیل خارج نخواهد شد.
انتشار نوشتهها
چاپ نوشتهها پس از مرگ
کافکا در طول زندگی خود، تنها چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل میدادند و هیچگاه هیچیک از رمانهایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند میدانند). نوشتههای او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکردند. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همهٔ نوشتههایش را نابود کند. دوریا دیامانت معشوقهٔ او با پنهان کردن نزدیک ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامهٔ کافکا، تا اندازهای به وصیت کافکا عمل کرد. تا هنگامی که در سال ۱۹۳۳ گشتاپو آنها را ضبط کرد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و نوشته فرانتس کافکا را پیش خود نگه داشت. در سال ۱۹۳۹ به دنبال اشغال چکسلواکی به دست نازیها ماکس برود پراگ را ترک کرد و نوشتههای کافکا را در یک چمدان با خود به تلآویو برد. او بعدها همهٔ کارهای کافکا را منتشر کرد. نوشتهها کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیختند.
دادخواست حقوقی
ماکس برود در وصیتنامه خود، یادداشتهای فرانتس کافکا را به منشی خود، استر هوف واگذار کرده و از او خواسته بود آنها را به کتابخانه ملی اسرائیل بدهد. اما استر هوف، از این کار خودداری کرد و در سال ۱۹۸۸ نسخه دستنویس محاکمه را به قیمت ۲ میلیون دلار آمریکا فروخت. او بخشی از یادداشتها را در آپارتمان خود در تلآویو و بخشی دیگر را در چند گاوصندوق در بانکهای اسرائیل و سوئیس پنهان کرد. پس از مرگ استر هوف در سال ۲۰۰۷ کتابخانه ملی اسرائیل از دختران او خواست به وصیت مکس برود احترام بگذارند و باقی یادداشتها را به این کتابخانه بدهند. اما آنها این خواسته را نپذیرفتند. در سال ۲۰۰۸ کتابخانه ملی اسرائیل، دادخواست حقوقی را برای گرفتن این یادداشتها آغاز کرد. در پایان، دادگاه عالی اسرائیل به نفع کتابخانه ملی این کشور رای داد و جستجو برای یافتن این نوشتهها آغاز شد. با جستجوی نوشتهها در خانه استرهوف و آرشیو ادبی آلمان و بانک یوبیاس، این نوشتهها پیدا شدند. بنابراین در اوت ۲۰۱۹ همه نوشتههای فرانتس کافکا در کتابخانه ملی اسرائیل گردآوری شدند.
نویسندگی
سبک نوشتاری
کافکا که در پراگ به دنیا آمده بود زبان چکی را خوب میدانست، ولی برای نوشتن زبان آلمانی پراگ (Prager Deutsch)، گویش مورد استفادهٔ اقلیتهای آلمانی یهودی و مسیحی در پایتخت بوهم را انتخاب کرد. به نظر کافکا آلمانی پراگ «حقیقیتر» از زبان آلمانی رایج در آلمان بود و او توانست در کارهایش به گونهای از آن بهره بگیرد که پیش و پس از او کسی نتوانست.
با نوشتن به آلمانی، کافکا توانست جملههای بلند و تودرتویی بنویسد که سراسر صفحه را اشغال میکردند. جملات کافکا بیشتر، پیش از نقطهٔ پایانی، ضربهای برای خواننده در چنته دارند ـ ضربهای که مفهوم و منظور جمله را تکمیل میکند. خواننده در واژهٔ پیش از نقطهٔ پایان جمله، در مییابد که چه اتفاقی برای گرگور سامسا افتاده است.
مشکل دیگر پیش روی برگردانندهها استفادهٔ عمدی نویسنده از واژهها یا گزارههای ابهامآمیزی است که میتوانند معانی مختلفی داشته باشند. نمونه آن، واژهٔ Verkehr در جملهٔ آخر داستان «داوری» است؛ این جمله را میتوان اینطور برگردان کرد: «و در این لحظه، جریان بیپایان خودروها از بالای پل میگذشتند.» ولی کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که هنگام نگارش این جمله به «انزال ناگهانی» فکر میکردهاست. در حالی که برگردان رایج برای Verkher همان ترافیک است.
تفسیر نقادانه
بسیاری از منتقدان تلاش کردهاند با تفسیر آثار کافکا در چارچوب مکاتب ادبی از جمله نوگرایی و واقعگرایی جادویی مفاهیم عمیقتری از آنها استخراج کنند. ناامیدی و پوچی حاکم بر فضای داستانهای کافکا نمادی از اگزیستانسیالیسم شمرده میشود. برخی دیگر به سخره گرفتن دیوانسالاری در داستانهایی مانند «گروه محکومین»، «محاکمه» و «قصر» را نشانی از تمایل به مارکسیسم میدانند. در حالی که برخی دیگر، علت مخالفت کافکا با دیوانسالاری را آنارشیسم میدانند. دیگرانی نیز هستند که کارهای او را از دریچهٔ یهودیت (بورخس یادداشتهایی در این زمینه دارد) یا فرویدیسم (به دلیل مشاجرات خانوادگی کافکا) یا تمثیلهایی از جستجوی متافیزیکی به دنبال خدا (یکی از معتقدان این نظریه توماس مان بود) میبینند.
درونمایه بیگانگی و زجر کشیدن بارها و بارها در آثار مختلف ظاهر میشود و با تأکید بر این کیفیت، پژوهشگرانی مانند ژیل دلوز و فلیکس گاتاری است که عقیده دارند کافکا بیش از نویسنده تنهایی است که از سر رنج مینویسد و کارهای او سنجیدهتر و «شادتر» از چیزی هستند که به نظر میرسند.
گذشته از این، با خواندن یکی از کارهای کافکا به صورت مجزا —با تمرکز بر بیهودگی تقلای شخصیتها و بدون توجه به زندگی خود نویسنده— است که طنز کافکا مشخص میشود. کارهای کافکا از این دیدگاه، ربطی به مشکلات خود او در زندگیش ندارند و نمایانگر ساختگیبودن مشکلات آدمها هستند.
پاسکال کازانووا در کتاب: جمهوری جهانی ادبیات یادآور میشود که تمامی فعالیت ادبی کافکا را میتوان ذیل عنوان زبان و فرهنگ ییدیش طبقهبندی کرد: «در حقیقت میتوان کل فعالیت ادبی کافکا را یادبودی به مناسبت عظمت ییدیش، زبان فراموش شدهی یهودیان غرب، قلمداد کرد، و آثار او را تمرین و استفادهی مایوسانه از زبان آلمانی دانست» و باز در ادامه مینویسد:«آلمانی زبان «سرقتشده»ای بود که کافکا استفادهاش را همیشه نامشروع میدانست»، اما او به آلمانی مینوشت، زیرا که زبان ییدیش را اصلاً بلد نبود. به تعبیر کازانووا داستانهای کافکا را میتوان در زمرهی عزمی مردمشناختی در فرهنگ ییدیش قلمداد، از این رو در داستانهایش «حکایت جذب شدن در فرهنگ دیگری»- در اینجا آلمانی- را برای همقومانش به زبان آلمانی نوشت و تراژدی استحاله شدگی و مسخشدگی خود و آنها را روایت و محکوم کرد.
کازانووا در کتابی دیگر با عنوان (Kafka, Angry Poet)- کافکا، شاعر عصبانی- تاثیر زبان ییدیش و مسئلهی ملی یهودیتِ کافکا را به شکل مفصلی پیمیگیرد و معتقد است تفسیر متفاوت وی از کافکا، برای خوانندگانی که به تصویر متعارف از او خوکردهاند، میتواند هولناک و یا حتی کفرآمیز باشد. چرا که کازانووا تقریباً تمامی تفاسیر (روانشناختی، فلسفی، مذهبی و…) از کافکا را به چالش میکشد و او را درگیر با مفهومی کاملاً «سیاسی و ملی» از یهودیت میداند. حتی گرایشات ضدصهیونیستی کافکا برای کازانووا از دریچهی ییدیشگرایی وی قابل تفسیر است. کازانووا در این کتاب اشاره میکند که کافکا با آگاهی از سرنوشت یهودیان پراگ در اوایل قرن بیستم شروع میکند و در نهایت به نقدِ قدرتِ حاکمه و سلطهی استعماری آن میرسد. به زعم وی شناخت کامل چنین وضعیتی برای کافکا از شناخت عمیق او در مردمشناختی آلمانی و یهودی ریشه دارد، به همین دلیل داستانهایی مانند: تحقیقات یک سگ، دیوار چین و رمان ناتمام آمریکا- که کافکا نام آن را «گمشده» نهاده بود- به خوبی آن وجوه قومشناسانهی کافکا را عیان میکند و در داستانهای دیگرش هر نوع سلطهی زبانی و فرهنگی را به شکل کاملاً خشمگینانه محکوم میکند. او کافکا را بیشتر یک منتقد رادیکال اجتماعی میداند تا نویسندهی افسرده یا نیهیلیست.
زندگینامهنویسان گفتهاند که خیلی پیش میآمده که کافکا بخشهایی از کتابهایی که رویشان کار میکرده را برای دوستان نزدیکش میخوانده و در این خوانشها همیشه بر جنبهٔ طنزآمیز نثر متمرکز بوده است. میلان کوندرا طنز کافکا را در اساس فراواقع گرایانه و الهامبخش هنرمندانی جون فدریکو فلینی، گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و سلمان رشدی میداند. مارکز میگوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «میتوان جور دیگری نوشت».
تاریخ انتشار
خوانندگان آثار کافکا هنگام انتخاب کتاب برای خواندن باید به تاریخ انتشار کتابهای او (چه ویرایشهای آلمانی و چه ویرایشهای برگردان شده) توجه داشته باشند. کافکا پیش از آمادهسازی (و در برخی موارد حتی به پایان رساندن) برخی از نوشتههایش برای انتشار از جهان رفت. بنابراین رمانهای قصر (که وسط یک جمله تمام میشود و در مورد تعلق داشتن یا نداشتن قسمتهایی از متن به اثر ابهام وجود دارد)، محاکمه (که فصول آن شماره ندارند و بعضی از آنها ناتمام ماندهاند) و آمریکا (کافکا نام مردی که ناپدید شد را برای آن انتخاب کرده بود) همه توسط ماکس برود آماده و چاپ شدند. به نظر میرسد برود هنگام کار روی دستنوشتهها اجازهٔ دخل و تصرفهایی را به خود دادهاست (جابهجا کردن فصلها، تغییر زبان آلمانی و تصحیح نقطهگذاری). بنابراین متن اصلی آلمانی که چاپ نشد، تغییر داده شدهاست. نسخههای ویرایش شده توسط برود اغلب ویرایش نهایی (Definitive Edition) نامگذاری میشود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم مالکوم پیسلی توانست بیشتر دستنوشتههای کافکا را گردآوری کند و در سال ۱۹۶۱ در اختیار کتابخانه بادلین دانشگاه آکسفورد قرار دهد متن محاکمه نیز بعدها در مزایده خریداری شد و در اختیار بایگانی ادبی آلمان قرار گرفت.
مالکوم پیسلی، گروهی را برای بازسازی رمانهای آلمانی تشکیل داد و ناشر آلمانی اس فیشر فرلاگ آنها را دوباره چاپ کرد. خود پیسلی بر انتشار قصر و محاکمه (چاپ هر دو در ۱۹۸۲) و یکی از همکارانش بر انتشار آمریکا (چاپ ۱۹۸۳) نظارت کردند. این ویرایشها، بیشتر، ویرایش منتقدان (Critical Edition) یا ویرایش فیشر نامیده میشوند. متن آلمانی این آثار و بسیاری از نوشتههای دیگر کافکا را در وبگاه پروژهٔ کافکا بیابید.
در ایران
بسیاری از آثار کافکا در ایران برگردان شدهاند. از جمله آنها برگردانهای فرزانه طاهری بر مسخ، صادق هدایت و امیر جلالالدین اعلم و حسن قائمیان بر مسخ و گروه محکومین و گراکوسی شکارچی و برگردان جلالالدین اعلم از قصر و همچنین برگردان همه آثار کافکا توسط علی اصغر حداد در نشر ماهی هستند.. همانطور که گفته شد برگردان آثار کافکا بسیار دشوار و در بعضی موارد غیرممکن مینمایند.به همین خاطر بسیاری از برگردانهای فارسی آثار کافکا راضی نیستند.
نوشتهها
رمانها
عنوان | عنوان اصلی آلمانی | برگردانهای مشهور فارسی | |
---|---|---|---|
محاکمه | Der Process (۱۹۲۵) | امیر جلالالدین اعلم | |
قصر | Das Schloss (۱۹۲۶) | امیر جلالالدین اعلم | |
آمریکابا نام دیگر مردی که ناپدید شد | Amerika or Der Verschollene (۱۹۲۷) | ‘علیاصغر حداد |
دیگر نوشتهها
عنوان | مجموعهٔ داستانها | برگرداننده(ها) |
---|---|---|
گروه محکومین | – | حسن قائمیان |
مسخ |
|
صادق هدایت |
مجموعهٔ داستانها |
|
امیر جلال الدین اعلم،علی اصغر حداد |
نامه به پدر | – | امیر جلال الدین اعلم، فرامرز بهزاد |
جلو قانون |
|
صادق هدایت |
دفتر یادداشتهای روزانه | – | بهرام مقدادی |
مسخ | – | فرزانه طاهری |
بدون دیدگاه