به گزارش ردکارپت فیلم: روزی روزگاری مریخ با نام اولیه «قمر در عقرب»، داستان ناصر، خلافکار خردهپا و بدشانسی است که قصد دارد آخرین و بزرگترین قمار زندگیاش را انجام دهد. او همانند سنوات گذشته بدبیاری میآورد و این بار طلبکاران تشنه به خونش هستند.
ناصر توسط دکتری عجیبوغریب به خواب مصنوعی میرود و ۳۷۰ سال بعد برای لونا – بانوی زمینی/ مریخی و از نوادگانش – در مریخ پُست میشود! قاسمخانی پیش از این در مجموعه تلویزیونی «مسافران» (رامبد جوان) تعدادی آدم فضایی را به زمین آورده بود. آنها که بهدنبال حمله به سیاره زمین بودند و در ابتدا زمینیها را موجوداتی خطرناک میپنداشتند، در کنار زمینیها شروع به زندگی میکنند و با رمز و رموز آنها آشنا میشوند و در انتها بهدنبال جلوگیری از حمله همسیارهایهای خود به زمین هستند. حالا قاسمخانی، در اقدامی برعکس، فرد زمینی مستأصلی را به فضا میفرستد – آن هم به آینده و ۳۷۰ سال بعد – تا او در کنار فضاییها به زندگی بپردازد.
کارنامه قاسمخانی نشانگر این است که او فضاهای فانتزی را دوست دارد و با اینکه تماشاگر با موقعیت غیرواقعی روبهرو است اما افراد را در این موقعیت باور میکند و با داستانهایش همراه میشود. «کمربندها را ببندیم» که در مورد یک فرودگاه خصوصی در ایران بود – چیزی که در ایران وجود ندارد – «شبهای برره» و رفتن فردی شهری و متشخص به روستایی بدوی در ناکجاآباد با مناسک عجیبوغریب را شامل میشد، مسافران که در بالا مختصری شرحش رفت و طبقه حساس که بخشی از آن در برزخ میگذرد، ازجمله علاقهمندیهای قاسمخانی به این فضاهای فانتزی و تا حدی غیرواقعی هستند.
میشود گفت تمام قصهها در سینما و تلویزیون تعریف شدهاند و چارهای جز تکرار آنها نیست اما میتوان این قصهها را به فضاهای جدید و حتی عجیب برد و از نو تعریفشان کرد؛ کاری که قاسمخانی و چگینی همراه با گروه نویسندگانشان انجام دادهاند. شاید طراحی صحنه و جلوههای بصری روزی روزگاری مریخ در حد سریالها و فیلمهای روزی که بینندگان ایرانی میبینند نباشد – که نیست – اما در حد مقدور زحمات زیادی برای خلق این فضاها کشیده شد که نباید از آنها چشمپوشی کرد.
مهمترین نکته اینجاست که با وجود اینکه ماجرا به حدود ۳۷۰ سال آینده رفته اما بسیاری از ارتباطات و روابط انسانها به سالها قبل برگشته است البته با یک تفاوت عمده؛ در مریخ این مردان هستند که به آنها بهعنوان جنسیت دوم نگاه میشود. در یکی از قسمتها بانویی، به مردی که قصد شرکت در انتخابات شورای شهر را دارد، میگوید: نباید حق رأی به مردان میدادیم، وگرنه حالا هوس شرکت در انتخابات نمیکردند. (نقل به مضمون) در روزی روزگاری مریخ مردها در خانه مشغول خانهداری هستند و اگر مردی در خارج از خانه کار کند، نشانگر روشنفکری همسرش (بانوی خانه) است.
همچنین در این مجموعه به جای واژه آقازاده از واژه بانوزاده استفاده میشود. بانوان باید از آقایان خواستگاری کنند. بچهداری برعهده آقایان است و کسبو کار و درآمد بر عهده بانوان. در مریخ با تبعیض نژادی هم مواجه هستیم. با اینکه انواع و اقسام موجودات با نامهای عجیبوغریب در آنجا زندگی میکنند اما موجوداتی که نیمهزمینی/ نیمهمریخی هستند با تبعیض مواجه میشوند. در عین حال روباتهایی در خانهها مشغول کار هستند و خانهها اتوماتیک هستند و مردم با سفینه شخصی به محل کار یا جاهای دیگر میروند.
حالا در این اوضاع و احوال که همهچیز نظم نسبی دارد و مریخوندها به زندگی روزمره خود مشغول هستند، ناصر که آدم کلاش و دغلی است وارد میشود و نظم زندگی آنها را به هم میریزد. در واقع حضور یک فرد غریبه در فضایی جدید و اثرگذاریاش، از کلیشههای ثابت سینمای وسترن است که این وضعیت را در مجموعهای شاهد هستیم که شاید خیلی شباهتی به فضای وسترن نداشته باشد اما نامش یادآور یکی از بهترین وسترنهای تاریخ سینما است. ناصر که میبیند با آدمهای ساده و روراستی مواجه هست، تمام حقههایی که در زمین بهکار میبرده – و البته معمولا جواب نمیداده – در مریخ بهکار میگیرد.
در این مجموعه اشارههای مستقیمی به برخی مسائل که بشر این روزها با آن مواجه هست، میشود. مثلا ماجرای کرونا که به شکل ویروسی نشان داده میشود که قرار است آینده نسل بشر را از بین ببرد و یک روبات از آینده به مریخ میآید تا ابتدا باعث آن را که یک سوسک ماده است، از بین ببرد. او پس از موفقیت در مأموریتش به آینده بازمیگردد که در آنجا به او گفته میشود بهدلیل انفجار جمعیت لازم است فقط سوسک نر از بین برود تا تعدادی از موجودات در آینده بمیرند چون سوسک موجودی است تکهمسر! و البته یکیدو بار دیگر او در بین حال و آینده در حال رفتوآمد و انجام مأموریت است که در نهایت بهره او خرید زمینهایی بایر و بهدردنخور و بدون خریدار در زمان حال است که در آینده رونق خواهد گرفت و او را ثروتمند میکند.
یکی از شوخیهای قاسمخانی در این اثر با تورم است. چیزی که مریخوندها از آن اطلاع ندارند اما ناصر را که با تورم لحظهای و ثانیهای در روزگار خود مواجه بوده بسیار شگفتزده میکند.
قاسمخانی که عادت دارد در بیشتر آثارش واژههای جدید بسازد یا با کلمهها و واژههای مختلف بازی کند، در این اثر از واژه «مخ» بهعنوان واحد پول استفاده کرده که به جای کارت بانکی در دست افراد وجود دارد و درصورت لزوم آن را بهدست یکدیگر منتقل میکنند.
همچنین به جای نام شهرها از نامهای شهرهای استانهای تهران و البرز با پیشوند «نیو» استفاده شده است؛ مثل نیوقرچک، نیوکرج، نیوهشتگرد و …
درباره بازیها و بازیگران باید گفت که انتخاب جالب، حضور امیر نوروزی در نقش اسکندر است که پیش از این فقط او را در مجموعه «میخواهم زنده بمانم» – در نقشی کاملا جدی – دیده بودم که بازی روان و مسلطی ارائه داده بود. او نقش اسکندر را هم خیلی یکدست و روان ایفا کرده و جزء بهترین بازیگران روزی روزگاری مریخ است. همچنین باید یادی کنم از الناز حبیبی که بیشتر او را بهعنوان دختری مظلوم، سربهزیر و حتی گریان در سایر آثارش میشناختیم که در اینجا متفاوتترین نقش کارنامهاش را ایفا کرده است. او در نقش دختری پرشروشور، حواسپرت، سابقهدار و مدیر املاکی که لونا در آن کار میکند، بازی خوبی ارائه داده است.
بیشتر بازیگران با اینکه بسیار مناسب نقش خود هستند اما تفاوت آشکاری با نقشهای قبلی خود نداشتهاند. اما واقعا میتوان فرد دیگری را بهجز امیر کاظمی در نقش گاندی خنگ و دستوپاچلفتی، یا ویشکا آسایش را در نقش لونای مبادی آداب و اندکی آبزیرکاه، و سام درخشانی را در نقش ناصر کلاش و دودوزهباز تصور کرد؟ همگی بهخوبی از عهده ایفای نقش خود برآمدهاند و کارگردانان از ویژگیهای ظاهری، رفتاری و گفتاری آنها بهخوبی استفاده کردهاند. ۲ دوست مجرد اسکندر (امیرمهدی ژوله و عبدالله روا) که ظاهرا خواستگار هم ندارند، جزء بهترین انتخابها با توجه به ویژگیهای ظاهری و رفتاری خود هستند، با وجود اینکه تصور میشود عبدالله روا انگار مستقیم از استودیوی برنامه ویدئو چک به لوکیشن روزی روزگاری آمده است!
با وجود اینکه توقع بیشتری از قاسمخانی و چگینی میرفت و با وجود تکراری بودن برخی از شوخیها و سوژهها و با اینکه برخی قسمتها را حتی میشود جابهجا دید چون داستانهایی مجزا هستند، در مجموع با مجموعهای سرگرمکننده و دوستداشتنی مواجه هستیم که از تماشایش پشیمان نخواهید شد.
کارنامه قاسمخانی و چگینی
پیمان قاسمخانی که در دانشکده اهواز، آمار انفورماتیک خوانده بود، در سال ۱۳۷۰ به مرکز آموزش فیلمسازی باغ فردوس رفت و همچنین مدت کوتاهی را در کلاس آموزشی بهرام بیضایی گذراند. او پیش از مطرح شدنش با کارهای مهران مدیری در تلویزیون، چند فیلمنامه سینمایی و مجموعه تلویزیونی نوشته بود. قاسمخانی برای «دختری با کفشهای کتانی» تندیس خانه سینما و برای «مارمولک» سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. او در ادامه طراح و سرپرست نویسندگان چند مجموعه مشهور تلویزیونی شد و «خوب، بد، جلف» را بهعنوان نخستین اثر سینماییاش کارگردانی کرد. قاسمخانی همچنین بهعنوان بازیگر هم در چند فیلم سینمایی حضور داشته که مهمترینهایشان «عاشقانه»، «سنپترزبورگ» و «طبقه حساس» هستند.
محسن چگینی را بیشتر بهعنوان تهیهکننده مجموعههای تلویزیونی میشناسیم؛ با اینکه کارگردانی و تدوین خوانده است. او در دهه ۱۳۷۰ دو فیلم کوتاه در مرکز انجمن سینمای جوان اراک کارگردانی کرد و در ادامه بهعنوان دستیار کارگردان به سینما پیوست. او در سالهای ۱۳۷۷ و ۷۸ دو فیلم بلند «خاک بهشت» و «عروسکی برای الدوز» را ساخت که توانست لوح افتخار هفتمین جشنواره فیلم دفاعمقدس را دریافت کند. چگینی در ادامه بهعنوان تهیهکننده به تلویزیون پیوست و چند همکاری مشترک با قاسمخانی داشت. در نهایت این همکاریها منجر به ساخت خوب، بد، جلف و موفقیت این فیلم در جشنواره فجر و اکران عمومی شد.
چگینی و قاسمخانی سپس «خوب، بد، جلف: ارتش سری» را – بهعنوان تهیهکننده و کارگردان – ساختند و ادامه این اثر – در شبکه نمایش خانگی – با نام «خوب، بد، جلف: رادیو اکتیو» با طراحی و سرپرستی نویسندگان قاسمخانی و کارگردانی چگینی عرضه شد. حالا این دو، مجموعه دیگری به نام «روزی روزگاری مریخ» را بهصورت مشترک کارگردانی کردهاند که قاسمخانی علاوه بر این، طراح و سرپرست نویسندگانش است و چگینی تهیهکنندهاش.
بدون دیدگاه