به گزارش ردکارپت فیلم: محمد حمزهای پس از ساخت «آذر»، در چرخشی آشکار، مدیوم داستان خود را محدودتر کرده و تلاش داشته تا با بسط نگاه انسانی به قهرمان داستانش، تصویری اخلاقی از یک چالش در موقعیتی دشوار را به تصویر بکشد.
کاپیتان، المانهای یک فیلم موفق در حوزه کودک و نوجوان را دارد. هم روایتی امروزی و قابل باور را پرورانده و هم در زیرلایه، موفق میشود تا بدون خرید ترحم، سمت و سوی داستان را به سمت جریان اصلی و قالب محوری معطوف کند.
درواقع کاپیتان، تنها از بیمارستان، بهعنوان بستری برای روایت استفاده کرده و قدرت دراماتیک خود را آنجایی نشان میدهد که فارغ از محیط و مناسبات حاکم بر آن، به خرده داستانکهایی میرسد که به بدنه تنومند داستان میچسبند و چگالی قصهگویی اثر را بیشتر میکنند.
البته که این نگاه صرف، از آن سو، جراحاتی را بر بدنه درام وارد میکند. فیلم اگرچه برای کودک است اما جا داشت تا کمی تاثر به آن افزوده شود. مخصوصا در سکانسهای مواجهه دلقک با پسرش که داستان، عطفها و نشانههای ورود به تلخی را هم نشان میدهد اما اجازه نمیدهد تا تلورانس داستانی از فضای شاد و آهنگین خود بیرون بیاید.
تعهد به دغدغهمندی، کلیدواژهای است که روایت توانسته آن را در پشت داستانکهای فردی به خوبی پرورش دهد. هر چند که این مولفه در شخصیت پدر، رشد چندانی نمیکند و این شخصیت، تنها یک اهرم پیشبرنده برخلاف جریان درام است که دخالت چندانی داده نمیشود و تصمیمات او وارد جریان حاکمیتی داستان نمیشود.
در همین فضاسازی، فیلم موفق میشود تا یک روایت صرفا بچگانه از میزان حساسیتها در قبال دغدغههایشان داشته باشد. دغدغههایی که خط سیر اصلی آن در دیدن دریا خلاصه میشود و در کنار آن، زیرشاخههایی چون دیدار با کریم باقری یا زیاد حرف زدن بچه جنوبی مطرح میشود که به تنومندی و قوام این دغدغهمندی و البته افزایش میزان سرگرمسازی فیلم کمک بسیاری میکند.
برای رسیدن به چنین شاخصی، مهندسی روایت به خوبی صورت گرفته است. یکسوم ابتدایی فیلم، گام به گام با موضوعیت بستن بازوبند کاپیتانی تیم فوتبال پرسپولیس، رشد میکند و به مرحله عملیاتی میرسد، پس از این مرحله، در یکسوم میانی، شخصیت دختر به داستان اضافه میشود که پیرنگ اصلی روایت را که دیدن دریا و حرف زدن با پدرش است، به آن اضافه میشود و در یکسوم پایانی که موضوع کریم باقری روی غلطک افتاده و تلاشهای فردی در جهت رساندن دختر به دریا، به نتیجه نمیرسد، یک نیروی جدید که پسر جنوبی است به داستان اضافه میشود تا هم پرداخت داستانی وارد مرحله جدیدتری شود و هم داستان از ریتم نیفتد.
این مهندسی، قابلقبول و کارکردی است و نتیجه آن نیز خوب بوده است. در انتها هم منطق روایی، باز هم به خرید ترحم روی نمیآورد و در تصمیمیگیری درست، غائله دریا رفتن را با پدر که تا آن زمان، مهره چندان کلیدی و طراحی در کلیت فیلمنامه نداشت، جمع میکند تا یک پایانبندی خوب، منطقی و البته امیدوارکننده برای فیلمی که احساس میشد سرشار از درد و ناراحتی باشد، رقم بخورد.
کاپیتان، فیلم شریف و سالمی است. فیلمی که اگرچه با محوریت کودک و نوجوان ساخته شده اما مخاطب بزرگسال خود را به راحتی جذب میکند. فیلمی که هم درباره کودک است و هم برای این قشر. فیلمی با این ساختار و قابلیت، ازجمله نمونههایی است که در این سالها کمتر ساخته شده و با همین سروشکل، از بسیاری از آثاری که تصور میشد قدرت بسیاری در جشنواره امسال دارند، بهتر، روانتر و مخاطبپسندتر شده است.
بدون دیدگاه