به گزارش ردکارپت فیلم: ترانه علیدوستی مسلما برجستهترین بازیگر زن ایرانی است که در چهار فیلم فرهادی ازجمله «فروشنده» در سال ۲۰۱۷ بازی کرده است. او نیز به نیویورکر میگوید، وقتی عنوان «همه میدانند» را دید، خندید؛ زیرا بهنظر میرسید که عنوان فیلم از ترس خود فرهادی صحبت میکند. فیلمهای فرهادی، شخصیتهایی را بهتصویر میکشند که برای محافظت از موقعیت اجتماعیشان، دروغ میگویند و از اینکه مردم در صورت فاش شدن اسرارشان چه خواهند گفت، وحشت دارند.
نشریه نیویورکر در یک مقاله بحثبرانگیز با چندین سینماگر در مورد اتهام «سرقت هنری» اصغر فرهادی مصاحبهای انجام داده است. نشریه نیویورکر روز دوشنبه ۳۱ اکتبر در مقالهای بلندبالا با تیتر «آیا اصغر فرهادی، کارگردان برنده جایزه اسکار ایدهها را میدزدد؟»، به بررسی اتهامات وارده علیه این فیلمساز از سوی تعدادی سینماگر به همراه پاسخ این فیلمساز پرداخته است.
گزارش جنجالی نیویورکر درباره اصغر فرهادی
این مقاله با جملهای از آزاده مسیحزاده شروع میشود که سال گذشته اتهامات او علیه فرهادی درباره ایده فیلم «قهرمان» تا مدتها محل بحث محافل سینمایی ایران و جهان بود. مسیحزاده که ازجمله افرادی است که معتقد است فرهادی از کار او استفاده کرده است، میگوید: من تنها از فرهادی میخواهم صادق باشد.
کمی عقبتر، ماجرای خودسیانی و فرهادی
بخش اول مقاله بهصورت مفصل به داستان مسیحزاده و ایده «قهرمان» میپردازد، داستانی که پیشتر به صورت مفصل در رسانههای فارسی منتشر شده و عملا نکته تازهای ندارد، با این حال بخشهای دیگر این مقاله دارای نکاتی است که تا بهامروز کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
در بخش دوم این مقاله به آغاز دوره کارگردانی فرهادی میپردازد و مینویسد: فرهادی در دوره انقلاب هفتساله بود، دو سال بعد از انقلاب، به گفته خود فرهادی با دیدن فیلم «گاو»، دنیای کودکی او تغییر میکند. اصغر فرهادی در سال ۱۳۷۳ در ۲۲ سالگی نمایشی بهنام «ماشیننشینها» را برای یک جشنواره دانشجویی کارگردانی میکند.
این نمایشنامه توسط علی خودسیانی، یکی از همکلاسیهای فرهادی نوشته شده بود. خودسیانی درباره این نمایشنامه گفت: «وقتی برای اجرا نام فرهادی را بهعنوان نویسنده نمایشنامه دیدم، ناراحت شدم. فرهادی، اما آن زمان به خودسیانی گفته بود، اشتباه شده و چنین تاکید کرده بود: لطفا در این باره فعلا حرفی نزن، چون من با پریسا (بختآور) نامزد کردهام، قرار است با هم ازدواج کنیم و به پریسا گفتهام این نمایشنامه را خودم نوشتهام، اگر پریسا (بختآور) بفهمد در روزهای اول زندگیمان به او دروغ گفتهام، ممکن است رابطهمان بههم بخورد.»
خودسیانی میگوید: «چند ماه بعد، فرهادی باردیگر این نمایش را در یکی از تئاترهای تهران کارگردانی کرد. در پوستر این نمایش اگرچه نام من بهعنوان نویسنده معرفی شده بود، اما فرهادی که اصلاحاتی در نمایشنامه انجام داده بود، از خودش بهعنوان کسی که نمایشنامه را بازنویسی کرده، یاد کرده بود.»
فرهادی البته در مصاحبه با نیویورکر میگوید، او هرگز ادعایی در این باره نکرده که نویسنده «ماشیننشینها» بوده و گفت، متوجه نمیشود چرا این داستان جعلی را خودسیانی تعریف میکند. با این حال یکی از دوستان مشترک فرهادی و خودسیانی در آن زمان که شاهد دعوای آنها بوده است، میگوید: «چیزی که خودسیانی تعریف کرده است، حقیقت دارد.»
جهانگیریان و رقص غبار
در قسمت سوم این مقاله به اولین فیلم بلند سینمایی فرهادی، یعنی «رقص در غبار» پرداخته شده است. فرهادی که چندین سال برای تلویزیون و رادیو دولتی فیلمنامه مینوشت، در اوایل ۳۰ سالگی کار روی اولین فیلمبلند سینمایی خود را آغاز کرد. عباس جهانگیریان، نویسنده و نمایشنامهنویس با بیان اینکه در دیدار با فرهادی در آن سالها، از داستانی که در دست نگارش داشته صحبت کرده بود، آن داستان چنین بود: «جوان عاشقی که بهعنوان شاگرد مارگیر مشغول بهکار شده، انگشتش توسط ماری سمی گزیده میشود.»
فرهادی و جهانگیریان تصمیم میگیرند، روی یک نسخه سینمایی کار کنند که جهانگیریان کار تحقیق را شروع میکند. جهانگیریان قبل از شروع نوشتن فیلمنامه منتظر دریافت قرارداد میشود، اما دیگر خبری از فرهادی نمیشود. او بعدها در سال ۱۳۸۲ بهعنوان داور در یک جشنواره فیلم ایرانی حضور پیدا میکند که اولین فیلم بلند فرهادی با نام «رقص در غبار» در آنجا نمایش داده میشود.
جهانگیریان در این باره میگوید: «دیدم که این همان داستان من با کمی تغییر و بدون نام من است! او در آن زمان با یک روزنامه مصاحبه کرد و گفت، «مضطرب و مبهوت است». پس از این اتفاق، فرهادی از جهانگیریان عذرخواهی کرد و نامش را به نسخهای از فیلم که از تلویزیون پخش شد، اضافه کرد. (فرهادی گفته بود، داستان را از یکی از همکاران نویسندهاش شنیده و منبع اصلی آن را نمیدانسته است.) جهانگیریان درباره این اتفاق گفت: به رغم اینکه هرگز پولی برای آن فیلم دریافت نکردم، اما اعتراضی هم ندارم و نخواهم داشت. چون فرهادی بارها نام کشور من را در جشنوارههای معتبر بینالمللی بالا برده، برای من منافعملی ارزشمندتر از منافعشخصی است.»
فرهادی و مانی حقیقی
بخش چهارم این مقاله به آشنایی فرهادی با مانی حقیقی، بعد از نمایش فیلم «شهر زیبا» پرداخته است. مانی حقیقی از تجربهاش بعد از تماشای دومین ساخته فرهادی میگوید: «داشتم گریه میکردم و میلرزیدم، این فیلم یک تجربه متلاشیکننده بود. حقیقی که فرهادی را هرگز ندیده بود، او را به جمعی در خانهاش دعوت کرد.
پس از رفتن مهمانان، فرهادی ایدهای را برای فیلم جدیدش با حقیقی بهاشتراک گذاشت. ایده فیلم درباره مادری از طبقه متوسط بود که به همسرش مشکوک میشود که رابطه نامشروعی دارد. حقیقی در آن دیدار چند پیشنهاد ساختاری ارائه کرد.
او میگوید: در ساعت دو نیمهشب، اصغر (فرهادی) به من گفت صبر کن، کاغذ داری؟ و شروع به یادداشت ایدههای من کرد. فرهادی آنشب تا صبحزود ماند و بعد از رفتن بهخانه، دوباره همانروز پیش من برگشت. ما هشتماه به همین روش کار کردیم تا اینکه فیلمنامه «چهارشنبه سوری» را تمام کردیم.»
«چهارشنبه سوری» در سال ۱۳۸۵ بهنمایش درآمد و برنده سهجایزه از جشنواره جهانی فیلمفجر تهران شد. فرهادی، کارگردانی آن فیلم را برعهده داشت و همراه مانی حقیقی، فیلمنامه کار را بهصورت مشترک نوشت.
پس از «چهارشنبه سوری»، فرهادی با ایده جدیدی سراغ حقیقی آمد؛ گروهی از چندین دوست از طبقه متوسط به تعطیلات کنار دریا میروند و یکی از آنها که زنی مرموز است، ناپدید میشود. حقیقی درباره این ایده میگوید: «فرهادی پیشنهاد داد فیلم را با هم بنویسیم و کارگردانی آن را من برعهده بگیرم. اما طرح قصه، برای من چشمگیر نبود. آنچه از سوی اصغر (فرهادی) به من ارائه شد، هسته داستان بود، یک قصه پلیسی و من مدام میگفتم، اصغر، این چه چیز جالبی دارد؟ متوجه آن نمیشوم.»
مانی حقیقی در ادامه میگوید، آنها این ایده را طی دو ماه توسعه دادند و تقریبا هر روز برای گفتگو و نوشتن درباره آن، جلسه داشتند. (فرهادی البته به نیویورکر میگوید، به یاد میآورد که فقط یک یا دو روز درباره این ایده صحبت کرده بود.) در این فرآیند، ناپدید شدن زن و تلاشهای دیوانهوار همراهان او برای توضیح دادن علت آن، به یک تصویر جذاب از فرهنگی که در آن گفتن حقیقت همیشه گزینه مناسبی نیست، تبدیل شد.
حقیقی در ادامه تاکید میکند: «فکر میکنم اصغر (فرهادی) متوجه شد که این فیلم واقعا عالی خواهد بود و بهنوعی پیشنهادش را پس گرفت که برای من اتفاق خوبی بود.» حقیقی درنهایت در این فیلم که نامش «درباره الی» بود، بازی کرد، ولی بهعنوان نویسنده کار شناخته نشد.
بخش بعدی این مقاله به گلشیفته فراهانی، بازیگر نقش اصلی فیلم «درباره الی» نگاهی داشته است. گلشیفته فراهانی از فرشقرمز فیلم «درباره الی» در جشنواره برلین ۲۰۰۹ میگوید، اینکه فرهادی و گروه بازیگرها بدون توجه به او، روی فرشقرمز راه میرفتند. فراهانی آنشب را تحقیرآمیز بهیاد میآورد.
او میگوید: «شاید فرهادی در اعماق وجودش میخواست من را به دلیل ایجاد دردسر (کشف حجاب) تنبیه کند یا شاید هم فرهادی میخواست وانمود کند من را مجازات میکند، تا به این طریق نشان دهد طبق گفته دولت، فرهادی طرف حق است؛ چون من حجابم را برداشتهام و آن دختر بدی بودم که همه به او توهین میکردند.»
این بازیگر میافزاید: «مضحک و خندهدار اینجاست که بازجویان نتوانستند کاری کنند که من احساس گناه کنم. اما فرهادی موفق به انجام این کار شد. او به من این باور را داد که با خروجم از ایران، کار وحشتناکی انجام دادهام.» فراهانی در بخشی از این مقاله، فرهادی را بهعنوان یک وسطباز توصیف میکند و معتقد است، این مفهوم آنقدر رایج است که یکی از برنامههای گفتوگوی محبوب شبانه ایرانی به فرهادی، لقب «وسطباز هفته» را داده است.
داستان جدایی
در بخش بعدی این مقاله به فیلم «جدایی نادر از سیمین»، اولین فیلم ایرانی برنده جایزه اسکار پرداخته شده است. مصطفی پورمحمدی که در سال ۱۳۸۸ در کارگاه فیلمنامهنویسی اصغر فرهادی شرکت کرده بود، درباره این فیلم میگوید: «پس از نمایش «جدایی نادر از سیمین» در ایران برخی همکلاسیهای سابقم با من تماس گرفتند و گفتند بهنظرشان میرسد این فیلم فرهادی، برگرفته از فیلم کوتاهی است که من در کلاس فرهادی ساختهام.»
فیلم پورمحمدی درباره یک کارگر خانگی در یک خانه از طبقه متوسط بود که سعی میکرد شغلش را از شوهرش پنهان کند، زیرا میدانست این کار بهنوعی توهین به ناموس است. در پایان، راز او فاش میشود. فیلم «جدایی» فرهادی نیز خط داستانی مشابهی دارد.
پورمحمدی در این باره میگوید: «من از یک استاد توقع دارم که اگر از دانشجویش ایده خوبی میگیرد، از آن دانشجو حمایت و سعی کند به او کمک کند تا به این رشته راه پیدا کند. درحالیکه این اعتبار به من داده نشد یا حتی به من اطلاعی هم داده نشد که داستان، مشابه کار من در فیلم استفاده شده است.» او میگوید: «اینکار بسیار متناقض بود. با این حال، من هنوز فرهادی و فیلمش را دوست دارم.»
فرهادی البته در جواب این گفته پورمحمدی میگوید، او ایده کار یک زن طبقهفرودست در خانه یک شخص طبقهمتوسط را در «چهارشنبه سوری» ارائه داده بود و ممکن است طرح فیلم پورمحمدی از آن آمده باشد.
گذشته؛ داستان زندگی حقیقی
بعد از «جدایی»، چندی نمیگذرد که فرهادی به مانی حقیقی میگوید، در حال نوشتن فیلمی بهنام «گذشته» است و خلاصه فیلمنامه را به او میگوید. حقیقی که از ایده فیلم تعجب کرده بود، میگوید داستان «گذشته»، دراماتیزهشده اپیزودی از زندگی خودش بوده است، سالها قبل، حقیقی وقتی به انتاریو رفته بود تا طلاق خودش را از زنی که زمان تحصیل در خارج از کشور ملاقات کرده بود، نهایی کند، یک دیدار غیرمنتظره همراه با آشفتگی را تجربه کرده بود. حقیقی در بازگشت به ایران این اتفاق را با فرهادی در میان گذاشته بود: «من ماجرا را با جزئیات ریز برای او تعریف کرده بودم.»
اصغر فرهادی بعد از «جدایی»، به حقیقی گفت او را برای نقشاولی این فیلم که در پاریس میگذرد در نظر دارد. حقیقی میگوید: «عجیب است که یک نفر به داستان زندگی شما گوش کند و برود فیلمنامهای درباره آن بنویسد و به شما بگوید دوست دارید در این فیلم بازی کنید؟ این نوعی راه دوربرگردان برای برقراری ارتباط است، اما برای من توهینآمیز نبود.»
حقیقی مدت ششماه در کلاسهای زبان فرانسه شرکت کرد تا برای این نقش آماده شود، اما فرهادی درنهایت تصمیم گرفت شخص دیگری (علی مصفا) را انتخاب کند. وقتی «گذشته» به نمایش درآمد، فرهادی در مصاحبه با خبرنگاران گفت از زندگی یکی از دوستانش این فیلم را الهام گرفته است، اما از شخص مانی حقیقی نامی نبرد.
حقیقی میگوید: «آن لحظه بود که فکر کردم فراموشش کن. این خیلی عجیب است. من اصغر (فرهادی) را درک نمیکنم. او مرا گیج میکند. او مرا در مورد خیلی چیزها ناراحت و معذب میکند.» حقیقی اهمیتی نمیدهد که نامش به تیتراژ اضافه شود، اما برایش جالب بود که فرهادی نامی از او نبرد.
مانی حقیقی میگوید: «فکر میکنم او از خودش تصویری از یکمرد منزوی با یکپاکت سیگار در یکاتاق خالی دارد، مثل یک رماننویس. اما من معتقدم، فیلم یک کار مشترک است. آدمها دور هم جمع میشوند، فیلم میسازند و همه وارد فعالیت میشوند.»
حقیقی و فرهادی مدتها از هم بیخبر میمانند، اما حقیقی میگوید: درنهایت اصغر به من زنگ زد و گفت، مانی بیا همدیگر را ببینیم. او میگوید، فرهادی با خنده توضیح داد که در اسپانیا مشغول ساخت فیلمی است که اولین فیلمش بدون هیچ شخصیت ایرانیای خواهد بود و تلاش میکند تا نحوه چگونگی واکنش غربیها به مسئله خیانت را بهتصویر بکشد.
مانی حقیقی که نویسندگی و کارگردانی هشتفیلم را در کارنامه خود دارد، فرهادی را به خانهاش دعوت کرد و به او گفت: «من واقعا نمیخواهم دیگر با تو همکاری کنم، چون همیشه بعد از کار احساس بدی دارم و واقعا چیزی از تو نمیخواهم.» با این حال، همانطور که فرهادی دغدغههای خود را در مورد فیلمنامه توضیح میداد، حقیقی علاقمند به شنیدن شد.
مانی حقیقی میگوید، گفتم من قرارداد نمیخواهم. من پول نمیخواهم، فقط از تو میخواهم تصدیق کنی این روزی که الان در آن هستیم، رخ داده است؛ بنابراین درحالیکه با هم شروع به نوشتن فیلمنامه میکنیم، جلوی تختهسفید از خودمان عکس میگیریم و به او گفتم، وقتی فیلم منتشر شد و تو مرا بهرسمیت نشناختی و فراموش کردی که من کی بودم، من این عکس را به تو نشان خواهم داد. حداقل میدانی که در چه لحظهای این اتفاق افتاده است.
عکس را گرفتند. فرهادی مدت چهار ماه تقریبا هر روز برای نوشتن فیلمنامه به خانه حقیقی میآمد. آنها یک فیلمنامه ۴۲ صفحهای را به پایان رساندند که یادداشتهای آنها هنوز در جعبهای در اتاق نشیمن مانی حقیقی موجود است. برنامه این بود که فرهادی پیشنویس فیلمنامه را برای حقیقی بفرستد تا بتوانند به همکاریشان ادامه دهند، اما حقیقی تا پس از نمایش فیلم «همه میدانند» در سال ۲۰۱۸ دیگر خبری از اصغر فرهادی بهدست نیاورد.
اصغر فرهادی در توضیح این ادعا نیز میگوید، فیلمنامه براساس طرح اصلاحشدهای است که او بدون مانی حقیقی روی آن کار کرده است. در این فیلم، خاویر باردم و پنهلوپه کروز بازی کردهاند. حقیقی یکی از ۱۴ نفر ازجمله همسر و دختر فرهادی بود که در پایان تیتراژ فیلم «همه میدانند» از او تشکر شد، اما بیش از آن چیزی نصیب حقیقی نشد.
حقیقی به شوخی میگوید، شاید دچار نوعی «سندرم استکهلم» باشد، اما اهمیتی نمیدهد. او میگوید: «ما قصه را با هم نوشتیم و من میتوانم آن را ثابت کنم. من تمام مدارک را در خانه دارم. با این حال حرف من این است که مطلقا به هیچوجه نمیتوانستم این همه شادی در خلق اثر هنری داشته باشم. برای من هرگز حس معاملهگری وجود نداشت. اینجا مرد شگفتانگیز باهوشی وجود دارد که صحبت کردن با او سرگرمکننده است و وقتی ما مینویسیم، واقعا تجربه زیبایی را از سر میگذرانیم.»
علیدوستی و فرهادی
ترانه علیدوستی مسلما برجستهترین بازیگر زن ایرانی است که در چهار فیلم فرهادی ازجمله «فروشنده» در سال ۲۰۱۷ بازی کرده است. او نیز به نیویورکر میگوید، وقتی عنوان «همه میدانند» را دید، خندید؛ زیرا بهنظر میرسید که عنوان فیلم از ترس خود فرهادی صحبت میکند. فیلمهای فرهادی، شخصیتهایی را بهتصویر میکشند که برای محافظت از موقعیت اجتماعیشان، دروغ میگویند و از اینکه مردم در صورت فاش شدن اسرارشان چه خواهند گفت، وحشت دارند.
ترانه علیدوستی میگوید، برای مدت طولانی، ما همیشه به این موضوع میخندیدیم، مثلا میگفتیم: باشه، «همهچیز مال توست، اصغر ادامه بده».
او میافزاید: «ما در مورد یک نابغه صحبت میکنیم، اما او نابغهای است که ایدههای اطرافیانش را بیرون میکشد.» وقتی فهمیدم دانشجویی ادعا کرده فرهادی ایده او را گرفته است، گفتم: «البته، من آن را میدانم. من از قبل آن را میدانستم.» علیدوستی فرهادی را یک «گس لایتر برتر» میخواند. (گس لایتینگ بهنوعی دستکاری روانشناختی گفته میشود که در آن یک شخص یا گروه، بذر شک را در فرد یا گروه هدف کاشته و با اینکار باعث میشوند آنها در مورد حافظه، ادراک یا قضاوت خود پرسش کنند.
اینکار باعث ایجاد تغییراتی، چون ناهماهنگی شناختی یا پایین آوردن عزتنفس اهداف شده و قربانی را بهطور مضاعف به گس لایتر جهت پشتیبانی عاطفی یا اعتباربخشی به او وابسته میکند.) علیدوستی میگوید: «ما هرگز نمیخواستیم رسواگرانی باشیم که حرفه فرهادی را خراب میکنند. هرگز این کار را نمیکردیم و او این را میدانست.» با این حال علیدوستی، مسیحزاده را آخرین کسی که فکرش را میشد کرد با فرهادی مقابله کند، توصیف میکند.
بدون دیدگاه