به گزارش ردکارپت فیلم: فارغ از موضوع قصاص که نه تنها در فیلم «جان دار» که در فیلمهای شناخته شده دیگری چون «میخواهم زنده بمانم»، «سام و نرگس»، «دهلیز»، «شهر زیبا»، «من مادر هستم»، «هیس دخترها فریاد نمی زنند» و فیلم «قسم» در مورد آن سخن رفته و نقدهای فراوانی بر پایه آن نگاشته شده است؛ مبحث دیگری که به نظر می رسد مغفول مانده و منتقدان اجتماعی کمتر بدان پرداخته اند، کلیت جامعه ای است که موضوع قصاص در آن مطرح می شود.
در واقع از دیدی جامعه شناسانه، ما در داستان «جان دار» با جامعه ای مردسالار روبرو هستیم که در آن، حرف حرف مرد است و در نهایت اوست که تصمیم می گیرد چه کاری درست است و چه کاری غلط و البته باز هم در لایه ای دیگر از نظر توزیع قدرت میان مردان خانواده در شرایط یکسان تفاوت است و قدرت اصلی از آن پدر خانواده.
این مورد در خصوص جامعه روایت شده فیلم و هنگام رویارویی با هر سه زن حاضر شامل مادر (ثریا)، دختر (اسماء) و زن مسعود (سهیلا) و حتی زن غایب داستان (زن طلاق گرفته نعیم) کاملا صادق است.
در واقع فرقی نمی کند که مادر سالخورده و مستاصل یک خانواده باشی و سالها شریک زندگی مردت (ثریا) و یا یک زن کم سواد از طبقه فرودست جامعه (سهیلا) و یا حتی یک زن تحصیلکرده شاغل در اجتماع (اسماء).
با استناد به سکانس های مختلف و گفت و گوهای رد و بدل شده بین اعضای خانواده، شواهد این امر به خوبی قابل ملاحظه است.
در اولین سند در صحنه ای از فیلم و زمانی که مادر برای نجات جان فرزند جوانش به هر دری می زند و در حال بگو مگو با شوهر است، خطاب به وی می گوید تو سالها پیش دست یک زن دیگر را گرفتی و به این خانه آوردی و من حرفی نزدم [یعنی من چیزی را پذیرفتم و تحمل کردم که سخت تر از آن برای یک زن وجود ندارد] و این خود بیانگر انفعال زن و سکوت وی در مقابل جنس مرد است و یا در جایی دیگر وقتی که مادر از نعیم می خواهد در مورد علت آمدن یاسر به در خانه آنها توضیح دهد، نعیم با سرهم کردن دروغی از گفتن حقیقت امتناع می کند و از مادرش می خواهد از پدر بپرسد و ثریا در پاسخ، این دیالوگ را می گوید: «وقتی تو به من نگویی می خواهی پدرت بگوید» و این یعنی پدر معمولاً در هیچ کاری زنش را شایسته آن نمیداند تا در مورد مسائل پیش آمده به او حرفی بزند چه برسد به مشورت.
و اما زن دیگر ماجرا، سهیلا زن برادر یاسر است که شوهرش به قتل رسیده و اکنون با تنها پسرش زندگی می کند. او که در یک هتل به عنوان خدمه مشغول به کار است، زنی آسیب پذیر است که گویا خویشاوند نزدیکی هم ندارد و تنها تکیه و پناهش شوهرش بوده، اما این بار، یاسر است که به جای شوهر نداشتۀ سهیلا به او امر و نهی می کند و نه تنها با تهدیدِ گرفتن بچه از او، زن بیچاره را در نهایت استیصال به اطاعت وا می دارد و کاری می کند که حتی فکر رضایت هم به ذهنش خطور نکند، بلکه به همین نیز قانع نشده و در نهایت برای آسودگی خیال خود تهدیدش را در مورد گرفتن حق حضانت بچه عملی می کند؛ در جایی که قانون هم به راحتی حق را به مرد می دهد، (آنهم در شرایطی که مادر سرکار می رود و توانایی نگهداری از فرزندش را داراست) و این را وقتی می فهمیم که یاسر با شیرینی خواستگاری و گواهی مربوط به حضانت پسر برادر، بر در خانه پدری اسماء ظاهر می شود .
در مورد اسماء نیز وضع به همین منوال است. وقتی بعد از عقد اسماء، اولین بار ماجرای یاسر و درخواستش به عنوان تنها شرط رضایت از خون برادر مطرح می شود؛ پدر صلاح را در این می بیند که اسماء هرچه سریعتر و بدون برگزاری مراسم عروسی و داشتن آمادگی لازم به خانه شوهر برود. در اینجا نیز اسماء مخالفتی نمی کند و یا در صحنه ای دیگر که همسر عقدی وی در غیاب پدر و مادر برای بردن وسایل عروس به خانه پدری اسماء می آید، او بازهم علیرغم میل باطنی اش -که این عدم تمایل را از تلفن کردنش به نعیم و درخواست کمک از او متوجه می شویم- در عمل تسلیم شده و به امر شوهر و موافقت تلفنی پدر با مردش همراه می شود. در واقع شخصیت اسماء در فیلم، دختری مطیع است که سعی می کند حتی الامکان خلاف گفته مردان خانواده اش سخنی به زبان نیاورد و قدمی بر ندارد. حتی در صحنه های مجزایی از فیلم شاهدیم که او زمانی هم که بین برادر و همسر و یا پدر و برادر بگو مگو و جر و بحثی رخ می دهد یا در حالتی خنثی و با نگاهی بی تفاوت درظاهر، دست به هیچ انتخابی نمی زند و طرف هیچ یک را نمی گیرد و یا با دادن حق به هر دو طرف دعوا سعی می کند هر دو مرد را از خود راضی نگه دارد. در واقع این انفعال و عدم ابراز عقیده و نظر چیزی است که از مادر ناتنی خود و چه بسا مادر واقعی و البته دیگر زنان جامعه اش آموخته است.
در آخر حتی غیبت زنِ نعیم که ما از خلال صحبتها متوجه می شویم از وی طلاق گرفته است نیز به نوعی می تواند بیانگر این مطلب باشد که وی نتوانسته اخلاق و رفتار مردسالارانه و مستبدانه نعیم را تاب بیاورد و به همین دلیل حتی حاضر شده از فرزند کوچکش بگذرد. نعیمی که گرچه هنگام رویارویی با پدر خانواده به اجبار انعطاف پذیر است و لحنی منفعل دارد؛ به طوری که حتی خودش و ایده هایش نیز همواره مورد سرزنش پدر قرار می گیرد، ولی قطعا در برخورد با همسر سابقش اینگونه نبوده است، چراکه او از همسرش توقع همان حرف شنوی و رفتار بله قربان گویی را دارد که از مادر و خواهرش در مقابل پدر دیده است و از طرف دیگر و باتوجه به نشانه های موجود در فیلم، نعیم از سایر دلایل اصلی که موجب ناپایداری هر زندگی خانوادگی محسوب می شود، کاملاً دور است. او یک راننده اتوبوس است نه آدمی هرزه و معتاد و نه یک بیکار فاقد درآمد. پس تنها دلیل جدایی نعیم از زنش نیز می تواند همین شخصیت مردسالارانه وی باشد.
نقطه اوج این مردسالاری و یا به نوعی پدرسالاری زمانی است که خانواده جمال در خانه دوست نعیم دور هم جمع می شوند تا برای رهایی وی چاره ای بیاندیشند و درحالی که تقریباً همه خانواده با فرار او موافقند اما با تمام این احوال و با وجود عجز و لابه های مادر، در نهایت این پدر است که تصمیم می گیرد جمال باید تسلیم شود (چون در بین مردان گروه، قدرت پدر از همه بیشتر است) و آنقدر در سخن خود جدی است که می گوید اگر جمال خودش را تسلیم نکند، خود او به اولین پاسگاه مراجعه و پسرش را لو می دهد. پس نعیم هم زمانی که دوستش از وی می خواهد که کاری به حرف پدرتان نداشته باشید و به فکر راه فراری برای جمال باشید؛ خود به صراحت اعتراف می کند که جرات و توان ایستادگی در برابر پدر را ندارند، چراکه او هرچه بگوید حتماً عملی خواهد کرد.
همچنین از سویی دیگر اعمال و رفتار یاسر، خواستگار سرسخت اسماء، فارغ از جنبه های روانشناسانه، از منظرجامعه شناسی نیز حائز اهمیت است و باید گفت این سماجت و لجبازی یاسر برای به دست آوردن اسماء، تاجایی که حتی وقتی خبر ازدواج و باردار شدن او را می شنود بازهم دست از سر او برنمی دارد، خود بیانگر این مطلب است که مرد جامعه فیلم طاقت «نه» شنیدن آنهم از طرف جنس مخالف را ندارد و برای دستیابی به خواسته خویش حاضر است به هرکاری ولو زور و تهدید و .. دست بزند. در واقع یاسر از این نکته به خوبی آگاه است که اسماء نه تنها هیچ علاقه ای به وی ندارد، بلکه با وضع پیش آمده شاید حتی این بی تفاوتی به حس نفرت هم منجر شده باشد، ولی با این وجود، تنها برای اینکه نمی خواهد باور کند که این دفعه در رسیدن به هدفش موفق نبوده؛ بازهم با اتکا به تنها برگ برنده اش که همان اعلام رضایت و یا درخواست قصاص برای خون برادر است به مسیر اشتباهش ادامه می دهد.
در این قصه ما پس از جواب رد دختر، شاهد رفتاری نظیر اسید پاشی از سوی پسر نیستیم. حتی زمانی هم که دختر برای گفتگو با یاسر، یکه و تنها به سوله و اتاقک یاسر می رود، بازهم نشانه ای از کوچکترین حرکت ناشایست یا غیراخلاقی از سوی یاسر نیست؛ چون اسید پاشی و یا دزدیدن دختر مورد علاقه و … برای وقتی است که پسر شکست را پذیرفته و تنها به انتقام فکر می کند؛ ولی در اینجا یاسر نمی خواهد بپذیرد که شکست خورده، چون پذیرفتن این موضوع غرورش را جریحه دار کرده و فکر می کند حیثیت مردانه اش خدشه دار می شود. پس تنها چیزی که سبب رضایت وی است، شنیدن پاسخ مثبت از طرف دختر به هر نحو ممکن است حتی اگر این جواب آری با توسل به راههای غیرمعمول و از طریق در تنگنا قراردادن دختر و خانواده اش باشد که البته بازهم این موضوع از منظر روانشناسی نیز قابل تامل و بررسی است.
در انتها نیز فیلم با یک پایان به ظاهر باز خاتمه می یابد تا هر تماشاگری این امکان را داشته باشد که با توجه به شرایط موجود در فیلم و شناخت نسبی اش از شخصیت های حاضر در آن و مخصوصا یاسر، خودش قضاوت کند که آیا در روز اعدام اتفاق دیگری خواهد افتاد و یا نه همه چیز با اعدام جمال پایان می یابد.بانی فیلم
*سارا بابایی
بدون دیدگاه