امروز افتخار دیدار با استاد مسعود کیمیایی را داشتم.
به محض ورود، با همان رفاقت همیشگی، صدای گرم و نگاه پرمهرش گفت: «بیا، بنشین و بگو چه کردی؟
چه کردی که دلها را اینسو و آنسو به تپش انداختی؟ چه کردی که امید را در فیلمسازان جوان زنده کردی؟»
نشستن در کنار یکی از ستونهای استوار نسل طلایی سینمای ایران، دلگرمم میکند؛ کسی که نهفقط تاریخ این سینما را ساخته، بلکه مرام و منش آن را هم بر دوش کشیده است.
گفت:
«جای درستی ایستادی… باید ادامه داد… باید فیلم ساخت و باز هم فیلم ساخت… تا وقتی مردم پشتت ایستادهان، این باد و بوران به تو کاری ندارن.»
و این شاید مهمترین درس استاد کیمیایی باشد: چگونه ماندن، مهمتر از ماندن به هر قیمتیست.
بدون دیدگاه