بازی درخشان پیمان معادی در سریال «افعی تهران»

به گزارش ردکارپت فیلم، در سریال «افعی تهران» با چالش‌های کارگردانی روبه‌رو هستیم که علی‌رغم علاقه زیادی که به سینما دارد و نقدهای تندی که درباره فیلم‌ها منتشر می‌کند، تا پنجاه سالگی نتوانسته است اولین فیلمش را بسازد. او حالا قصد دارد با تمرکز روی زندگی یک قاتل زنجیره‌ای به اسم افعی تهران، برای اولین‌بار کارگردانی را تجربه کند و همین مسئله باعث شده با چالش‌های زیادی در ذهن و محیط پیرامونی مواجه شود. به بهانه انتشار قسمت چهارم سریال، نگاهی داریم به بازی درخشان پیمان معادی در نقش آرمان.

«افعی تهران» به کارگردانی سامان مقدم براساس فیلمنامه پیمان معادی و پویا مهدوی‌زاده ساخته شده و پیمان معادی، سحر دولتشاهی، مریلا زارعی، آزاده صمدی، بهادر مالکی و … در آن بازی دارند. این سریال دوشنبه هر هفته در پلتفرم فیلم‌نت منتشر می‌شود.

در جایگاه یک پسر : مسئله اصلی شخصیت آرمان که خودش آن را ریشه اصلی تمام مشکلات زندگی‌اش می‌داند، به پدرش برمی‌گردد؛ پدری که او را کتک می‌‌زده و زندانی می‌کرده و بعد از مدتی هم آنها را ترک کرده است. در قسمت اول متوجه می‌شود که پدرش فوت کرده و وقتی بر سر جنازه‌اش می‌ایستد می‌فهمد که هیچ حسی به او ندارد. یکی از بهترین بخش‌های بازی معادی در همین سکانس رقم می‌خورد. جایی که مثل هر پسری تلاش می‌کند از مرگ پدرش متاثر باشد و با تغییر چهره و نگاه و رفتارش این تلاش را نشان می‌دهد اما کوچکترین حسی در او به وجود نمی‌آید و از جایش بلند می‌شود. معادی چنان دقیق و با جزئیات از پس این سکانس برمی‌آید که می‌توانیم خودمان را جای او بگذاریم و همراهش رنج بکشیم. زمانی که برای تراپیست از پدرش حرف می‌زند، جنس بازی‌اش تغییر می‌کند و می‌شود خشمی که سال‌ها با خودش حمل کرده را به وضوح در لحن صدایش شنید و در نگاهش دید. در قسمت چهارم تعریف می‌کند انتظار داشته پدرش بعد از اینکه آنها را رها کرده به خاک سیاه بنشیند و با دیدن مونا؛ دختری که در پایان عمر پدرش همراه او بوده عصبانیتش بیشتر شده. وقتی تراپیست از او می‌پرسد که فقط از پدرش ناراحت است یا مونا؟ اول ناراحتی‌اش را از مونا انکار می‌کند و بعد یک‌مرتبه اعصابش بهم می‌ریزد، چهره‌اش تغییر می‌کند و با پرخاش می‌گوید که از او هم ناراحت است چون گذاشته پدرش آرامش داشته باشد. وقتی این را می‌گوید انگار به آرامشی نسبی می‌رسد و معادی با تمام وجودش این احساس را به مخاطبانش هم منتقل می‌کند.

در جایگاه یک پدر : شخصیت آرمان با دو چالش روبه‌روست. یکی خشم از پدر که حتی پس از مرگ او هم تمامی ندارد و دیگری جایگاهش به عنوان پدری که مجبور است در سخت‌ترین روزهای زندگی، از پسرش مراقبت کند. بخش مهمی از جذابیت بازی معادی، در همین روابط پدر و پسری شکل می‌گیرد. او مدام خسته و عصبی است، حوصله حرف زدن با پسرش را ندارد، او را مزاحم می‌داند و احساس می‌کند بلایی است که یک‌مرتبه بر سرش نازل شده. از سوی دیگر تلاش می‌کند از الگوی پدرش فاصله بگیرد و پسرش را کتک نزند. او به لحاظ عاطفی بلد نیست پدر خوبی باشد و حتی سعی هم نمی‌کند وضعیت بهتری ایجا کند. درواقع معادی در جایگاه آرمان، مدام تغییر نقش می‌دهد و بین موقعیت پسر قربانی و پدر بی‌حوصله دست‌وپا می‌زند. معادی اوج این بحران روحی و استیصال پدرانه را در رابطه با پسرش به تصویر می‌کشد. به نحوی که مدام عصبانی می‌شود، پرخاش می‌کند اما درست در لحظه‌ آخر، خودش را جای پسر می‌گذارد و سعی می‌کند با محبتی نیم‌بند، از پدری که نسبت به او خشم دارد فاصله بگیرد. در قسمت چهارم، دوبار بدون اینکه کلمه‌ای به زبان بیاورد، فقط با دو نگاه این احساس را منتقل می‌کند. یک‌بار جایی که می‌بیند دختربچه‌های خاله دارند اذیتش می‌کنند و بار دوم جایی که پسرش بعد از اینکه همکلاسی‌اش را گاز گرفته و پدرش را به دردسر انداخته، از او می‌خواهد کنارش بخوابد و بغلش کند. در هر دو مورد، نگاه و حالت چهره معادی می‌تواند عمق اندوه او را به نمایش بگذارد.

موضع بالا : آرمان شخصیتی است که به همه نگاهی از بالا دارد. در جایگاه منتقد، کارگردان‌ها را زیر سوال می‌برد و تندترین نقدها را برای آثارشان می‌نویسد. معادی با پوزخندها و نگاه‌های از بالا و حتی شیوه نشستنش در جلسه نقد فیلم، به‌درستی توانسته موضع  چنین منتقدی را منتقل کند. او مدام توی حرف دیگران می‌پرد و سعی می‌کند با لحنی تحقیرآمیز با آنها مواجه شود. به راحتی آدم‌ها را ارزش‌گذاری می‌کند و زیر سوال می‌برد و حتی لحظه‌ای هم از رفتاری که کرده پشیمان نمی‌شود. او حتی مقابل تراپیست هم خودش را نمی‌شکند و می‌بینیم که بعضی جاها برای حفظ موضعش به بعضی سوال‌ها اشتباه جواب می‌دهد. مثلا وقتی تراپیست از او می‌پرسد اسم بابک را خودش انتخاب کرده یا همسرش، می‌گوید به یاد ندارد؛ آنهم درحالی که مخاطبان جواب این سوال را در گفت‌وگوی آرمان و همسرش شنیده بودند. او به راحتی مقررات جلسه را زیر پا می‌گذارد. وسط گفت‌وگو با تراپیست با گوشی موبایلش حرف می‌زند یا سوال‌های بی‌ربط می‌پرسد تا نشان دهد برای جایگاه این تراپیست ارزشی قائل نیست و اصلا او را هم قبول ندارد.

پرخاشگری : آرمان در طول سریال بارها خشمش را کنترل کرده است اما درخشان‌ترین بخش بازی معادی در پایان قسمت چهارم اتفاق می‌افتد؛ جایی که تراپیست از او می‌خواهد درباره مادرش حرف بزند و معتقد است بخشی از مشکلاتش به رابطه او با مادرش برمی‌گردد. اینجاست که آرمان یک مرتبه عصبی می‌شود و از کوره در می‌رود. از جا بلند می‌شود و به تراپیست می‌گوید از وقتی آمده آنجا حالش بدتر شده و او اصلا قرار نیست حالش را خوب کند. معادی برای نمایش حس عصبانیت، مدام چشم‌هایش را روی هم فشار می‌دهد و تسلطش را روی کلمات از دست می‌دهد. او پشت‌سرهم داد می‌زند و بلندبلند اتفاق‌های تلخ دوران کودکی‌اش را پشت‌هم ردیف می‌کند. می‌گوید می‌خواهد فیلم بسازد و صدای بچه‌هایی باشد که مدام به پدرشان می‌گویند من را کتک نزن، تحقیر نکن، توی انباری نینداز و وقتی کابوس می‌بینم اجازه بده توی تخت کوفتی‌ات بخوابم. بعد این خشم را روانه تراپیست می‌کند و می‌گوید از وقتی آمده آنجا حالش بهتر نشده و او هم به جای اینکه به فکر بهتر شدن حال آرمان باشد، منتظر است جلسه مشاوره تمام شود و با پولش برای خودش وسیله بخرد. این سکانس به قدری ملتهب و جذاب است که نفس همه را بند می‌آورد.

 


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند