اکران

دنیای پرتضاد یک قهرمان مجهول

به گزارش ردکارپت فیلم: ایران نوشت: فیلم «دوک» از ۲۰ آبان ۱۴۰۱ در اروپای غربی و از ۴ آذرماه سال‌جاری در امریکای شمالی و مرکزی اکران عمومی خواهد داشت. اما واقعیت امر این است، این اثر سینمایی در سال ۲۰۲۰ تهیه و اواخر همان سال آماده نمایش شد، اما شیوع کرونا و بعضی مسائل موجب گردید در پخش آن تأخیری دوسال و نیمه به وجود آید.

این تأخیر به حدی است که حتی کارگردان این فیلم بریتانیایی که راجر میچل نام دارد، در سپتامبر ۲۰۲۱ بدرود حیات گفت و به تبع آن، هرگز اکران عمومی فیلمش را به چشم ندید و «دوک» به واپسین فیلم در کارنامه هنری وی تبدیل شده است.
«دوک» که یک کمدی – درام و به روایتی کمدی سیاه تلقی می‌شود، پیرامون چگونگی به سرقت رفتن یک اثر نقاشی شاخص، موسوم به «پرتره دوک ولینگتون» درسال ۱۹۶۱ و تبعات آن است و بازی‌های خوب هنرپیشه‌های توانایی همچون جیم برودبنت، هلن میرن و فیونا وایت هد بر ارزش‌های آن افزوده است.

برای کمک به مستمندان
راجر میچل در ابتدای «دوک»، بینندگان را به دادگاهی که در منطقه اولد بیلی انگلیس قرار دارد منتقل می‌کند و در آنجا با کارگری تحصیلکرده و پیر و متکی به خود به‌نام کمپتون بانتون (با بازی جیم برودیبنت) آشنا می‌سازد. بانتون به دادگاه آمده تا ادعا کند برخلاف تصورات و شواهد و ادعاهای موجود پرتره دوک ولینگتون را که «گویا» نقاش مشهور اسپانیایی کشیده، از گالری ملی شهر لندن بوده است. شش ماه بعد بانتون متن فیلمنامه‌ای را که در زادگاه‌اش (یوکاسل اپون تاین) نوشته، برای مسئولان تلویزیون دولتی انگلیس می‌فرستد اما او به‌سبب داشتن یک دستگاه تلویزیون بدون برگه خرید به ۱۵ روز حبس محکوم می‌شود. او آنقدر توان مالی دارد که بتواند معادل مالی این حبس را بپردازد تا پشت میله‌های زندان نرود اما براساس اعتقاداتش و در راه کمک به بازنشستگان که همواره حمایت‌گر آنها بوده، از پرداخت این مبلغ خودداری می‌کند و به حبس می‌رود.

تقاص تک نفره
اینها تنها مشکلات کمپتون بانتون و خاندان او نیست، بلکه مرگ ماریون دختر ۱۸ ساله او در یک سانحه موتورسیکلت‌رانی که اخیراً روی داده، خاطر وی را بشدت آزرده است و رفتن بر سر خاک او در معیت پسرش که جکی نام دارد، نیز او را آرام و شرایط روحی وی را مناسب نمی‌کند. دورتی همسرکمپتون (با بازی هلن میرن) نه تنها به کارخانه‌داری می‌پردازد، بلکه خدمتکار یکی از اعضای شورای شهر و پرستار بچه او نیز است و از این بابت همیشه رنجور و خسته نشان می‌دهد. جکی هم آرزوهای دور و درازی دارد و می‌خواهد در کار کشتی‌سازی به بالاترین درجات برسد و از این طریق زندگی بهتری را در نقطه‌ای دیگر برای خود پی ریزد. کنی، پسر ارشد بانتون هم در شهر لیدز زندگی می‌کند و آنجا به کارهای ساختمانی اشتغال دارد ولی در لوای چنین شغلی مشغول برخی خلافکاری‌ها هم است. خود پانتون نیز حتی پس از رهایی از زندان آرام و قرار ندارد و در حالی که به شغل رانندگی تاکسی مشغول است، اتحادیه تاکسیداران به سبب وراجی بیش از حد او برای مسافرانش و شکایات بیش از اندازه در این زمینه، پروانه کسب و کارش را باطل و او را بیکار می‌کند، در نهایت بانتون به جایی می‌رسد که با فرستادن دستنوشته‌ای به دولت لندن اعتراف می‌کند که نقاشی «گویا» را سرقت کرده بود و حاضر است آن را پس بدهد اما به این شرط که دولت وی را از سایر اتهامات وارده به او و پرونده‌هایی که برای وی مفتوح شده، تبرئه و این موارد را مختومه اعلام کند. دادستان محلی بر او سخت نمی‌گیرد و می‌کوشد تا طول مدت حبس وی به حداقل برسد اما با افشا شدن هر چه بیشتر تخلفات جکی و لکنی، کار از کنترل همگان خارج می‌شود و بانتون به‌گونه‌ای تقاص هر چیزی را پس می‌دهد که او و خاندانش مرتکب شده یا حتی نشده‌اند!

گاف‌های یک سناریو
فیلمنامه‌نویسان «دوک» به گونه‌ای کمپتون بانتون را به تصویر کشیده‌اند که انگار او یک چهره هنری است و به نظر می‌رسد که اگر وی یک کاراکتر حقیقی نبود و این کارها را واقعاً نکرده بود، باز هم استودیوهای انگلیسی و امریکایی چنین معجونی را خلق و تصویر می‌کردند تا از جذابیت‌های وی بهره اقتصادی مورد نظر خویش را ببرند. این مرد همه چیز است هم راستگرا است و هم چپگرا و به تبع آن به مجموعه‌ای از تضادها تبدیل شده است.بانتون به خاطر شغل همسرش (خدمتکاری در خانه یک مأمور دولت) او را آدمی دولتی می‌نامد و از هر اقلیت سرکوب شده در بریتانیا دفاع می‌کند، از مهاتما گاندی رهبر فقید هند دائماً به نقل قول می‌پردازد و بعضی شعارهای سیاسی‌اش با اینکه باید متعلق به دهه‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ باشد، از تبار شعارها و واژگانی معرفی دو دهه‌های ۲۰۱۰ و ۲۰۲۰ هستند و این را البته باید گاف ریچارد بین و کلایو کولمن دانست که سناریوی این فیلم را نوشته‌اند.

هنرهای کهنه‌کاران هم کم تأثیر است
این همه تضاد و راه‌های درهم و برهم از بانتون موجود پیچیده‌ای ساخته است که به‌هیچ‌روی نمی‌توان تفسیر و تحلیل‌اش کرد و به نظر می‌آید او موضع سیاسی روشنی ندارد و ذاتاً معترض است و اگر پاک نهاد است، چرا دست به سرقت (تابلوی نقاشی) زده و به چه سبب این همه دیر به آن اعتراف می‌کند. فیلمسازان کوشیده‌اند به او چهره‌ای رابین هود وار بخشند زیرا می‌گوید هر پول و پاداشی را که بابت پس دادن نقاشی شامل حالش شود، به ندارها خواهد بخشید اما «دوک» توضیح نمی‌دهد چرا دولت بریتانیا باید خود را موظف به دادن پاداش به سارقی بداند که اگر هم از اتهام دزدی تبرئه شود، مکان شی‌ء سرقتی را می‌دانسته و مدت‌ها آن را لاپوشانی کرده است. بخشی از اینها البته در زندگی واقعی کمپتون بانتون روی داده اما نوع تشریح و ترسیم آن در فیلم راجر میچل فقید، چنان در هم پیچیده و زیاد و مبهم و فاقد صراحت لهجه است که از این کاراکتر فقط چیزهای مجهول می‌بارد و نه مواردی که از او یک قهرمان مردمی بسازد. بازی‌های کهنه‌کاران متخصصی مانند جیم برودبنت و هلن میرن البته به بانتون و آدمی‌های دور و بر او واقعاً جان می‌بخشد اما این امتیاز مهم و بزرگ هم «دوک» را از ضعف‌ها و پیچیدگی‌هایش مبرا نمی‌سازد و سؤالات فراوان درباره آن را پاسخ نمی‌دهد و دنیای سرشار از تقاص این مرد را توجیه و از آن کاملاً رفع ابهام نمی‌کند.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند