به گزارش ردکارپت فیلم: دیدن این فیلم جرم است، نخستین ساخته بلند سینمایی محمدرضا زهتابچیان فیلم بدی است که ای کاش نبود که اگر فیلم خوشساختتری میبود، لابد هم نشانهها و تمثیلهای بهتری میساخت و هم میتوانست بیننده را با قهرمانش، امیر (مهدی زمینپرداز)، همسو و همنظر کند.
روزنامه اعتماد نوشت: شیوه فیلم اما تاکید بر مایههای ملودراماتیک است تا از این طریق همدلی تماشاگر با قهرمانش را جلب کند. با این حال نتیجه این تاکید بر مایههای ملودراماتیک این است که قهرمان در میانه دوراهه اخلاقیاش به عنوان فرمانده از یکسو و همسر و پدر از سوی دیگر فاقد عمل و منفعل به نظر برسد.
همین خصیصه باعث میشود که مهمترین مساله فیلم، گرفتاری میان دوراهه معروف عشق و وظیفه الکن بماند و این دوراهه به دوراهی در سطح ملی که شاید بتوان آن را با واژگان «اصول» در مقابل «مصلحت» توصیف کرد، وصل نشود. پس حتی در انتهای فیلم هم به نظر میرسد که قهرمان دلیل کافی برای اقدام پیدا نمیکند و وظیفه عمل برعهده عمویش، سردار موسوی (امیر آقایی) نهاده میشود که هر چند از منظر تمثیلی معنی دارد، اما از منظر روایی در برقراری پیوند میان امر شخصی (سقط شدن جنین) و امر ملی (لزوم اقدام در مقامل متجاوز) ناتوان میماند.
شاید پیش از هر چیز بتوان مساله را در خلق آنتاگونیست جستوجو کرد؛ جایی که زهتابچیان کوشیده تا با افزودن یک داستان فرعی به شخصیت منفی (احسان امانی) عمق بخشد و دلیلی برای رفتار خشونتآمیزش با هانیه (لیندا کیانی) را توضیح دهد. این داستان فرعی اما آنقدر ناقص و سربسته میماند که آنتاگونیست درنهایت به چیزی شبیه به یک تمثیل تبدیل میشود اما تمثیل از چه؟ ما تنها میدانیم که او یک کارچاقکن قدرتمند است که تابعیت انگلیسی دارد و قرار است در جلسهای مهم به فروش نفت ایران کمک کند. اما مشکلش با زن چادری چیست؟ فیلم به سرعت از این مساله عبور میکند تا آنتاگونیست در چند مواجهه با امیر صرفاً به گفتن جملات حکیمانه بسنده کند.
از طرف دیگر آدمهای مختلفی برای آزاد کردن او به پایگاه بسیج میروند که قرار است قدرتمند و بانفوذ باشند؛ با این حال آنچه از آنها تصویر میشود نشانه قدرت نیست، بیشتر نشانه تزلزل است و از اینرو قدرت و نفوذ بالای آنتاگونیست بیشتر به یک شوخی شبیه میشود تا یک مرد بانفوذ که میتواند به واسطه تابعیت غیرایرانیاش هر کار خواست، بکند. چنین آنتاگونیست کماثری باعث میشود که تقابل میان امیر و تمامی نهادهایی که در قالب آدمهای مختلف تصویر میشوند بیاثر به نظر برسد. شاید بیشتر از آنرو که فیلم بیش از هر چیز تصویرگر انفعال است تا عمل؛ چه در قهرمان چه در آنتاگونیست، چه در واسطههای مختلف که قرار است نمایندگان نهادهای مختلف باشند و حتی در بسیجیان جوانی که در دوراهه ماندن میان فرماندهشان یا ترکش ماندهاند. به این ترتیب کارگردان ترجیح میدهد تمامی سکانس ورود نیروهای ویژه به مقر بسیج را تنها در چند نمای تمثیلی خلاصه کند بیآنکه چیز زیادی از درگیری میان آدمها را نشان دهد.
پس به نظر میرسد که دیدن این فیلم … در یک دوگانه دشوار گرفتار میشود؛ فیلمی که در بطنش درباره تقابلهای متعدد دراماتیک است، به طور کلی از نمایش درگیری اجتناب میکند. در نخستین نمایی که امیر کلاشنیکف را برمیدارد تا مانع خروج آدم بد ماجرا شود، لحظه شلیک گلوله حذف شده است، شاید به مدد همین نما بتوان میزان احتراز کارگردان از درگیری را تخمین زد.
همه اینها باعث میشود که سازندگان دیدن این فیلم … را به تصویری از یک رقابت سیاسی میان نهادهای مختلف سیاسی تبدیل کنند، بیآنکه فیلم به موضوعی مهمتر یا مسالهای کلیدیتر نظیر بحران در انتخاب اخلاقی یا شبیه به آن تبدیل شود. خود کارگردان در گفتوگو با محمدحسین لطیفی در برنامه هفت بر تقدم نگاه اخلاقی در فیلم تاکید میکند. اگر این گفته را به این معنی بگیریم که زهتابچیان کوشیده تا به چنین دستاوردی برسد، دیدن این فیلم… یک شکست محسوب میشود و مانند هر شکستی این حسرت را بر دل میگذارد که شاید اگر موفق میشد، تصور ما از دوگانه اخلاقی مطرح را عمیقتر میکرد.
کارگردان در گفتوگو با محمدحسین لطیفی در برنامه هفت بر تقدم نگاه اخلاقی در فیلم تاکید میکند. اگر این گفته را به این معنی بگیریم که زهتابچیان کوشیده تا به چنین دستاوردی برسد، دیدن این فیلم… یک شکست محسوب میشود و مانند هر شکستی این حسرت را بر دل میگذارد که شاید اگر موفق میشد، تصور ما از دوگانه اخلاقی مطرح را عمیقتر میکرد.
بدون دیدگاه