به گزارش ردکارپت فیلم: نمایش تختحوضی یا سیاهبازی یکی از گونههای مهم نمایشی ایران است که در رده نمایشهای آئینی و سنتی دستهبندی میشود و طرفداران پر و پا قرص خود را دارد. پایگاه اجرای چنین نمایشهایی اغلب تماشاخانه پرقدمت سنگلج است.
نمایش سیاهبازی «مبارک در ژاپن» به نویسندگی و کارگردانی علی فتحعلی که از آغاز تیرماه در تماشاخانه سنگلج روی صحنه رفته، با استقبال خوب مخاطبان روبهرو شده، گرچه این نمایش سالها پیش هم در غالب شهرهای ایران اجرا و با تحسین گسترده علاقهمندان نمایشهای ایرانی مواجه شده بود. داستان نمایش در دهه ۶۰ کشور اتفاق میافتد و در واقع ادای دینی به بزرگان هنر سیاهبازی و مرکز فعالیتهای آنها (تئاتر لالهزار) است. استاد داوود داداشی، از پیشکسوتان عرصه سیاهبازی، در نقش مبارک و علی فتحعلی در نقش «میرزاتیمور»، به همراه گروهی از بازیگران جوان و تازهنفس در این نمایش ایفای نقش میکنند. به بهانه استقبال گرم تماشاگران از نمایش مبارک در ژاپن، گپوگفتی با این بازیگر نامدار تئاتر تختحوضی داشتهایم.
آقای داداشی! شما را بهعنوان یکی از پیشکسوتان نمایش سیاهبازی میشناسند. لطفاً کمی از پیشینه ورودتان به نمایشهای آئینی و سنتی بگویید؛ اینکه چگونه بازیگر نقش سیاه شدید؟
ابتدا باید خوشحالی خود را ابراز بکنم که جوانانی نظیر شما به اینگونه نمایش علاقهمندند و اجازه نمیدهند نمایشهای ملی و آئینی ما، مثل تختحوضی و تعزیهخوانی و همچنین هویت ایرانی فراموش بشود. من ابتدا در زنجان تعزیه کار میکردم. بعد آمدم تهران و در کانون ابوذر و کانون میثم تعزیه را ادامه دادم. سال۶۴ به دعوت دکتر داوود فتحعلیبیگی وارد دنیای نمایشهای آئینی سنتی شدم و به شکل حرفهای کارم را آغاز کردم. البته تا سال۶۷ کنار استاد «سعدی افشار» وردست سیاه بودم؛ یعنی ایشان سیاه بود و من نقشهای سفید و جدی بازی میکردم. نمایش «سلطان و مبدل» نخستین نمایشی بود که در آن روی صحنه رفتم که ۶ ماه روی صحنه بود و من کنار استاد افشار بازی میکردم. هر شب پشت صحنه مینشستم و به کارهای ایشان نگاه میکردم تا بیاموزم از چه تکنیک و عناصری برای خنداندن تماشاگر استفاده میکند.
گویا شما در عرصه نمایشهای آئینی تحصیلات عالیه دارید. درست است؟
بله، من نخستین هنرجوی فارغالتحصیل رسمی نقش سیاه از کانون نمایشهای آئینی سنتی پس از انقلاب هستم؛ یعنی این کار را علمی، آکادمیک و دانشگاهی و زیرنظر استادانی مانند دکتر فتحعلیبیگی، استاد مجید جعفری، استاد علی نصیریان، استاد سعدی افشار، استاد گرجی و بسیاری از دیگر بزرگان تئاتر سنتی یاد گرفتم. حدود ۴۰ سال است نمایشهای تختحوضی کار میکنم.
نخستینباری که بهعنوان سیاه در اینگونه نمایشها بازی کردید، چه زمانی بود؟
سال ۶۷ در اختتامیه نخستین جشنواره نمایشهای آئینیسنتی، در سالن اصلی تئاترشهر، خرقه سیاه را در حضور مقامهای بزرگ مثل مرحوم سعدی افشار، رئیس مرکز هنرهای نمایشی، وزیر فرهنگ و خیلی از سیاهبازهای قدیمی دیگر تنم کردند.
آیا شما در سری قبلی اجراهای مبارک در ژاپن حضور داشتید؟ چطور به بازی در این نمایش دعوت شدید؟
خب رفاقت من و علی فتحعلی (کارگردان) به ۴۰ سال پیش در تئاتر لالهزار برمیگردد. آن زمان به ما میگفتند زوج هنری. همهجا با هم میرفتیم و کار هنری میکردیم. من نقش سیاه را بازی میکردم، علی وردست سیاه را بازی میکرد. با هم خیلی نمایش کار کردیم. یک سیاهباز همیشه کسی را بهعنوان وردست انتخاب میکند که بازی با او را بلد باشد. علی مدتها با سعدی افشار کار کرده. این کار را بلد بود. بنابراین راحت با ایشان در بازی روی صحنه بدهبستان داشتم. آدم با هر کسی نمیتواند برود روی صحنه. اگر کسی تکنیک تختحوضی را بلد نباشد، نقش سیاه خراب میشود.
شما برای بازی در نمایشهای سیاهبازی، معمولاً چه نکتههایی را درنظر میگیرید؟
وقتی میخواهم کاری را قبول بکنم، اول میبینم چه کسانی بازی میکنند. باید حتماً در این راسته کار کرده باشند. الان هنرمندان خوب و بااستعدادی در این زمینه داریم، ازجمله غلام بابوته، پرویز سنگسهیل یا زندهیاد مجید فروغی که به رحمت خدا رفت. البته تعدادشان کم است. به اندازه تعداد انگشتان دو دست تختحوضیکار حرفهای داریم. یادم نیست چه سالی، اولینبار استاد افشار و علی فتحعلی نمایش مبارک در ژاپن را در لالهزار اجرا کردند. نویسندگی و کارگردانی آن اجرا بر عهده دکتر محمود عزیزی بود. آن اجرای لالهزار را دیدم. بعد دکتر فتحعلیبیگی نمایش را بازنویسی و آداپته کرد و ما در اداره تئاتر سابق (خیابان پارس) تمرین کردیم که در فرانسه اجرا بکنیم. آن موقع آقاسعدی نقش سیاه بود و من پس از چند سال سیاهبازی، نقش سفید گرفتم! چون ایشان پیشکسوت بودند. البته آن زمان بهخاطر برخی حواشی، به این سفر خارجی نرفتیم. الان که داریم دوباره این نمایش را اجرا میرویم، آقای فتحعلی یکسری دخل و تصرفهایی با توجه به تجربه و درایتی که در این عرصه دارند، در کار اعمال کردند. من هم کمکهایی در شکلگیری آن کردم. حتی شعر اول نمایش را من گفتم: «روزی روزگاری بود، بابا لالهزاری بود». این شعر را از تهدلم گفتم تا همه بدانند ما آن بودیم و این شدیم. برای خودمان کسی بودیم. الان ببینید همه کشورها به نمایش سنتیشان بها میدهند. «کابوکی» ژاپن، «کمدیا دلارته» ایتالیا یا «کاتاکالالی» هند را ببینید. همه، نمایشهای سنتیشان را آبیاری میکنند ولی ما فقط تیشه به ریشه این درخت پهناور میزنیم که نیاز به آبیاری دارد یا آن را میخشکانیم. از اینگونه نمایشی باید حمایت بشود. باید به آن بودجه و مکان خاصی بدهند. سالهاست میگوییم تماشاخانه سنگلج را اختصاص بدهید به نمایشهای آئینی و سنتی. هر کسی بلد است، بیاید کار بکند. حتی دانشجویان این رشته هم اگر ضعیف باشند، تجربه میکنند و یاد میگیرند اما در ضربالمثلها گفتهاند «گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد است».
تعاملتان با آقای فتحعلی در اجرای مبارک در ژاپن چطور بود؟ دستتان برای اجرای بداهه در نقش سیاه باز بود!؟
ببینید، هر نمایش سیاهبازی شاید بارها توسط کارگردانهای مختلف اجرا بشود یا نویسندگان، شکل نمایش را تغییر بدهند و آن را بازنویسی بکنند. در واقع چارچوب نمایش، همان است اما بستگی دارد به ذوق و سلیقه بازیگران. من و علی فتحعلی زبان همدیگر را بلدیم. با همفکری یکدیگر، متن و اجرا را بهروز کردیم. تکههای جدید و بامزه را جایگزین تکههای قدیمی کردیم. خب یکسری کارها در تختحوضی کاربرد ندارد. شاید آن زمان که اجرا میشد کاربرد داشته اما الان دیگر ندارد و باید یک چیز امروزی به آن اضافه کرد. بهروزرسانی یعنی همین! مثلاً آنوقتها همهجا میگفتند شهرداری به خانهها عقبنشینی داده! آن موقع که این را میگفتم، مردم خیلی خوششان میآمد! میخندیدند و دست میزدند، ولی الان برایشان عادی شده! یا مثلاً ترجیحم این بود خیلی از تکههایی را که قبلاً در این نمایش کار میشد، دیگر ارائه نکنم و تکههای نو ارائه بدهم، چون مصرف زمانی آنها گذشته و الان باید از تکههای نو استفاده بکنیم.
بهنظر شما، جایگاه نمایشهای سنتی و آئینی بین مردم امروز چگونه است؟ چه راهکاری دارید که مردم بیشتر از این گونه نمایش ایرانی حمایت بکنند!؟
اتفاقاً مردم برخلاف مسئولان، این گونه نمایشهای ایرانی را خیلی دوست دارند. تئاتر تختحوضی اگر گاهی مهجور میماند، بهخاطر این است که تبلیغات نداریم. قدرت اشاعه این کار را نداریم. صداوسیما از ما حمایت نمیکند. وقتی میرویم به تلویزیون، میگویند سفید کار کن! اسمش سیاهبازی است! مگر میشود سفید کار کرد!؟ مجبوریم صورتمان را سیاه نکنیم. این به دل مردم نمینشیند، ولی در تئاتر به دل مردم مینشیند. ما متأسفانه برداشت بدی از شخصیت سیاه کردهایم. بعضیها فکر میکنند نوعی تبعیض نژادی است و داریم سیاهها را مسخره میکنیم. درصورتی که سیاه، سلطان صحنه است. سیاه نماینده مردم روی صحنه است. سیاه حق خودش و مردم را از ظالم میگیرد. برای او فرقی نمیکند در بارگاه سلطان باشد یا خانه اربابی که خرج او را میدهد. حرفش را میزند و از کسی نمیترسد. پس نباید گفت با شخصیت «سیاه» مظلومکشی میکنیم! نه، سیاه محور نمایش است. او میخواهد حقش را بگیرد. ببینید، ما فقط عید نوروز یاد سیاه میافتیم. گرچه «حاجیفیروز» با مبارک تخت حوضی، ۲ مقوله جداگانه است. گروهی فکر میکنند مبارک، همان حاجیفیروز است!
پس معتقدید شخصیت سیاه، محبوب تماشاگران است!
بله، مردم خیلی شخصیت سیاه را دوست دارند. من هر نمایشی را اجرا کردم، بیاغراق بگویم چند ماه روی صحنه بود. نمایشی داشتم به نام «رامکردن زن سرکش» نوشته ویلیام شکسپیر که آقای فتحعلیبیگی آن را ایرانی و آداپته کرده بود. ۳ ماه در سنگلج اجرا رفتیم. «بیژن و منیژه» را ۲ ماه اجرا کردیم. داستان «یوسف و زلیخا» را هم در قالب نمایش سیاهبازی در تالار اندیشه حوزه هنری کار کردیم. بنابراین مردم این نمایش را میفهمند و دوست دارند. فقط تبلیغات ما ضعیف است و اگر به ما کمک بکنند کمی این کار بال و پر بگیرد، به خدا در دنیا حرف اول را میزند!
نکته ناگفته ای اگر مانده، بفرمایید.
در پایان این را بگویم که یکبار رفتم ارمنستان، نمایش «هملت» را به شکل سیاهبازی کار کردم! جشنوارهای بود به نام «هملت» که همه کشورها هملت را اجرا میکردند. ما هم اجرای سیاهبازی هملت را بردیم. رئیس جشنواره که فکر میکنم وزیر فرهنگشان بود، گفت «مرحبا به شجاعتات»! و من را تحسین کرد. ما باید قدر داشتههایمان را بدانیم و حمایتشان بکنیم. مرحوم سعدی افشار باید حمایت میشد، ولی نشد. بهخاطر چه این کار را میکنیم؟ بهخاطر مردم. خودمان هم این کار را دوست داریم. من معتقدم سیاه همیشه زنده است و هیچوقت هم نمیمیرد.
بدون دیدگاه