به گزارش ردکارپت فیلم: برای مخاطب بخت برگشته ایرانی که عادت به تماشای داستانهای رئالیستی و تلخ بر پرده سینماها دارد، لاله نزدیک ترین فیلم ایرانی به استانداردهای سینمایی است که میتواند پس از سالها بر پرده سینما ببیند و از تماشای آن هیجان زده شود و لذتی هم ببرد.
سال ۱۳۸۸ وقتی در رخدادهای پس از انتخابات، از ایران تصویر دختری افتاده بر کف خیابانِ امیر آباد به دنیا مخابره میشد، مسوولان سینمایی به دنبال به سرانجام رساندن پروژهای بین المللی بودند که بتواند تصویری متفاوت از زن ایرانی به دنیا مخابره کند. البته ساخت پروژههای بین المللی در سینمای ایران همیشه یکی از ایدهها و برنامههای بلند پروازانه مسوولان سینمایی بوده و هزینههای فراوانی در این راه صرف شده است. نمایش زیباییهای ایران نیز همیشه بخش مهمی از المانهای چنین فیلمهایی بوده و به همین دلیل آنچه در لاله مشاهده میکنیم تصویری بسیار زیبا و آرمانی از تهران است با برجهای بلند،چشم اندازهای زیبا به شهر و مغازههای برند و آقای داماد بنز سواری که از سیلیکون ولی آمده تا شاهزاده بی ام وی سوار تهران را با خود ببرد که تمامی این موارد در تداوم حس و حال سانتی مانتال حاکم بر فیلم است.
لاله نیز مانند اغلب پروژههای میلیاردی سینمای ایران به واسطه حجم بالای پولی که پیرامون آن در جریان بود، وسوسههای مختلفی را در افراد گوناگون ایجاد کرده بود تا در مقام مشاور و… به نوعی خود را به این پروژه سنجاق کرده و بر سر این سفره گسترده بنشینند. همین مساله یکی از عوامل حاشیه دار شدن و طولانی شدن این پروژه بود. پروژهای که سرانجام در دوران مدیریت جدید مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی به عنوان متولی این پروژه به نتیجه رسید و کار اصطلاحا جمع شد و حاصل آن عصر روز جمعه در مدرنترین مال ایران بر روی پرده منعکس شد.
دیالوگهایی که پهلو به پهلوی یوسف پیامبر میزند
لاله فیلمی امریکایی – ایرانی است. اسدالله نیک نژاد سازنده فیلم که سابقهای طولانی در حوزه فیلمسازی در امریکا دارد تلاش کرده هم در داستان پردازی و هم انتخاب بازیگران و کلا حس و حال فیلم محصولی امریکایی به سفارش دهندگان تحویل دهد. فیلمنامه کاملا مطابق الگوهای هالیوودی نوشته شده و فراز و نشیبهای فراوانی در آن تعبیه شده است. حتی قهرمان سیاه پوست هم در فیلم گنجانده شده است – محمد تعمیر کار اتوموبیل – فیلمنامه کاملا متکی بر عنصر قهرمان پردازی است. شروع پُرهیجان فیلم با معرفی خوب قهرمانهای داستان و در ادامه تاکید بر قطبهای خیر و شر در داستان و همچنین تعلیقهای پایانی که در تمامی فیلمهای امریکایی به صورت الگو اتفاق میافتد از ویژگیهای جذاب فیلم است. شاید اگر این فیلمنامه در همان چهارچوب هالیوودی با بازیگران غیر ایرانی تولید میشد نتیجه دلخواه سفارش دهندگان را برآورده میکرد اما دیالوگهای کاملا امریکایی فیلم در دهان بازیگران نمیچرخد و با ذهنیت تماشاگر ایرانی چندان مانوس نیست. مثلا جایی که پدر لاله میگوید: تو اینجا سعی میکنیم متصف باشیم یا جای دیگر که پدر خطاب به دخترش میگوید: امیدوارم راحت بخوابی یا جایی که دختر میگوید وقتی اسمم تیتر روزنامههای کشور شد و چند نمونه دیگر جزو بخشهای نامناسب فیلمنامه است. اوج این دیالوگ نویسی نامناسب در صحبتهای آرمان و کیا است که مشخصا در جملات معنوی که از سوی کیا بیان میشود مخاطب إحساس میکند با بخشهایی از سریال یوسف پیامبر مواجه است که از کار اسی نیک نژاد سر درآورده است.
لاله یا ژاندراک؟
یکی از جدیترین مشکلات فیلم موسیقی آن است. لاله فیلمی ملودرام و ورزشی است و با توجه به شخصیت لاله صدیق به عنوان دختری جوان، موسیقی میتوانست با خلاقیت بیشتری همراه باشد اما آنچه در قالب یک موسیقی پُرحجم در فیلم میشنویم بیشتر مناسب فیلمی مانند ژاندارک یا یک فیلم جنگی است که فضایی حماسی و ملی دارد. البته موسیقی در این فیلم کارکرد دیگری هم دارد: پوشاندن ضعفهای فیلم که ظاهرا کنترل آن از سوی تیم بازسازی کننده فیلم خارج بوده است اما برخی ضعفها برای کارگردانی مانند نیک نژاد که بهرحال تجربهای طولانی در حوزه فیلمسازی دارد قابل قبول نیست. مثلا در صحنه هتل حتی کارگردان کنترلی بر هنرورها نیز ندارد و مثلا کودکی به دوربین زُل میزند یا هنرورها به دوربین نگاه میکنند و… همچنین هنرورهای حاضر در پیست نیز نامناسب انتخاب شدهاند و مناسب چنین فیلمی نیستند و برای تماشاگران یک پیست اتوموبیلرانی باید انتخابهای مناسبتری صورت میگرفت. در مواردی مانند انتخاب بازیگر نقش شوهر لاله صدیق و همچنین جایی که برادر لاله دست پشت داماد میگذارد نیز ضعفهایی به چشم میخورد زیرا چنین مناسباتی در ایران به این شکل وجود ندارد که یک نوجوان دست پشت فردی بزرگ تر از خودش بزند.
مگر فرمول یک است؟
لاله نمایشی از زندگی بچه پولدارهای تهران و ایران است. فیلم به جز ضعفهای اشاره شده اتمسفر خوبی دارد و به واسطه آنکه حتی برای نقشهای کوچک و کم اهمیت از بازیگران شناخته شده استفاده کرده برای تماشاگر عام جذابیت دارد و احتمالا در فروش نتیجه بگیرد هرچند برای تماشاگر این مساله تبیین نمیشود که چرا باید جنگ و دعوایی تا آن حد گسترده پشت صحنه مسابقه اتوموبیلرانی جریان داشته باشد؟ مگر مسابقات فرمول یک است که به خاطرش آدم گروگان بگیرند؟ فیلم به خلیج فارس و شهدا هم اشارههایی دارد و حتی شعار معروف محمود احمدی نژاد یعنی ما میتوانیم را هم مورد تاکید قرار داده که میتواند مورد بهره برداری حامیان احمدی نژاد نیز باشد اما آنچه به عنوان جمله پایانی میتوان بیان کرد این است که برای مخاطب بخت برگشته ایرانی که عادت به تماشای داستانهای رئالیستی و تلخ بر پرده سینماها دارد، لاله نزدیک ترین فیلم ایرانی به استانداردهای سینمایی است که میتواند پس از سالها بر پرده سینما ببیند و از تماشای آن هیجان زده شود و لذتی هم ببرد.
بدون دیدگاه