به گزارش ردکارپت فیلم: «طلا» آخرین ساختۀ پرویز شهبازی که به تازگی اکران اینترنتی خود را آغاز کرده، فیلمی است که خوب شروع میکند و مهمتر از آن خوب به پایان میرسد؛ فیلم طلا بهخوبی شیوۀ ناخوشایند پایان باز را که این روزها به یک مد هنری در فیلمسازی بدل شده است، میشکند.
طلا فیلمی به کارگردانی و نویسندگی پرویز شهبازی و به تهیهکنندگی رامبد جوان و محمد شایسته، ساخته سال ۱۳۹۷ است. این فیلم به سبک درام اجتماعی ساخته شده و دومین اثری است که بعد از فیلم خروج ساختۀ ابراهیم حاتمی کیا و برای پیشگیری از شیوع ویروس کرونا از ۱۰ اردیبهشت ماه ۹۹ به صورت اکران آنلاین در رسانههایی مثل فیلیمو و نماوا به اکران در آمده است.
پرویز شهبازی متولد سال ۱۳۴۱ در تهران و دارای لیسانس کارگردانی از دانشگاه صداوسیماست. شهبازی فعالیت خود را با ساخت فیلم کوتاه آغاز کرد و در سال ۱۳۷۳ اولین فعالیت سینمایی خودش را با دستیار کارگردانی و نویسندگی فیلم بادکنک سفید به کارگردانی جعفر پناهی به انجام رساند.
نگاهی به کارنامۀ کارگردانی شهبازی نشان از موفقیت گام به گام و مرحله به مرحله در فیلمهایش دارد؛ همچنان که فیلمهایش یکی پس از دیگری پختهتر شده و روند رشد آهسته و پیوستهای را داشتهاند. این روند شبیه همان کاری است که شهبازی در داستان فیلمهایش انجام میدهد؛ اطلاعات شخصیتها و روند داستان را ذره ذره و آرام به مخاطب میدهد تا کشش و تعلیق اثرش حفظ شود.
فیلمی که خوب شروع میشود
طلا با شروع اعتراضی کارگران بیکار شده کارخانهای آغاز میشود که در آن منصور (با بازی هومن سیدی) به حق خواهی برادر از کار بیکار شدهاش استعفا میدهد. فیلم از همان ابتدا تکلیف خودش را با بیننده روشن میکند و سویۀ اعتراض و درماندگی نسلی را که معیشت و ایدهپردازی و آمال فروخوردۀ آینده در ذهنشان تلنبار شده را به تصویر میکشد.
پس از آن منصور همراه با دریا (با بازی نگار جواهریان) و رضا (با بازی مهرداد صدیقیان) که تازه سربازیاش تمام شده و لیلا (با بازی طناز طباطبایی)، تصمیم به کسب و کاری جدید و راه اندازی «سوپ فروشی» میگیرند تا از شرایط بد اقتصادی و موقعیتی که در آن هستند، رهایی یابند. این پیشنهاد را رضا مطرح میکند که خواستهِ پدرش مهاجرت است اما او علاقهای به ترک وطن ندارد. لیلا هم که مامور خرید تجهیزات پزشکی یک شرکت است و پس از سالها به قول خودش هیچی نشده موافق این کسب و کار است. منصور هم که پس از استعفا بیکار شده و جز ماشینی که با آن مسافرکشی میکند کار دیگری ندارد، با این تصمیم موافقت میکند و تنها مخالف این پیشنهاد دریا است؛ دختری که پدرش صرافی دارد، مشکل اقتصادی ندارد و به همین دلیل رضایتی هم به این کار ندارد اما در نهایت علاقهاش به منصور باعث همراهی او با این تصمیم میشود.
نکتۀ جذاب در فیلم طلا شاید بیانیهای باشد که از یک نسل ارائه میدهد. جوانانی که در دهۀ چهارم زندگی خود قرار دارند (سی و چند ساله هستند) اما بنیانی که باید در این سن برای خویش و زندگی خود بنا کرده باشند را ندارند؛ به علاوۀ این که با مشکلات متعددی درگیرند و هنوز به ثباتی که باید بدان میرسیدهاند، دست نیافتهاند. در واقع این افراد نماینده متولدین دهۀ ۶۰ هستند که کودکی، نوجوانی و جوانی خود را با مشکلات متعددی پشت سرگذاردهاند اما هنوز درگیر مصائباند و به قول لیلا هنوز هیچی نشدهاند؛ این کنایۀ هیچی نشدن که در ذهن افراد این دهه هست و اشاره به چشماندازهای از دست رفتهای دارد که به آن نرسیدهاند، شاید یکی از بهترین حرفهای این فیلم از زبان این نسل باشد. نسل سوختهای که شهبازی همواره در آثارش تمایل به نشان دادن مشکلات و دردهایشان دارد.
اشاره به اختلاف طبقاتی و آدمهایی که اگرچه در قامت دوست اما نماینده وضعیت اقتصادی متفاوتی هستند که گاهی دغدغههای همدیگر را حتی درک نمیکنند (چون در آن فضا نزیستهاند) هم یکی دیگر از نقاط قوت این فیلم است که شرایط اجتماعی جامعه را بازتاب میدهد.
یکی از بهترین سکانسهای فیلم طلا که از نقاط قوت این فیلم محسوب میشود، سکانس پایانی است. برخلاف تمام فیلمهای معاصر که بعضا حتی بدون هدف و ارتباط با داستان و صرفا به دلیل کاستیهای فیلمنامه یا مدبودن این شیوه، پایانی باز را برای فیلمهایشان در نظر میگیرند، طلا یک پایان قاطع دارد. طلا ابهام و غایتی که مخاطب بخواهد دنبال آن برود را باقی نمیگذارد و پایانش را محکم به صورت بیننده میکوبد. در واقع طلا از همان جایی که واضح و شفاف شروع میشود (اعتراض به سرنوشت بدفرجام)، شفاف و واضح هم به پایان میرسد و عاقبت شخصیتهایی را که ساخته و پرداخته است، روشن کرده و پایان مییابد.
البته در این پایانبندی تلخ، داستان دو نقطه روشن و امیدهای نهفته برای بیننده باقی میگذارد که یکی طلا و سرنوشت آتی او در شرایطی است که هزینههای زیادی با امید به بهبود آن از سوی شخصیتها شکل گرفته است و دیگری فرزندی است که قرار است به دنیا بیاید.
نادیدهگرفتن منطق روایی داستان، مشکل برجستۀ فیلم طلا
این رویه خوب پرداخت به حقایق اجتماعی اما در نیمۀ فیلم، نقطه ضعفی برای داستان میشود؛ چنانچه فیلمساز در تلاشی بیپایان میکوشد تا پاسخی برای تمام معضلات معاصر جامعه مدرن ایرانی (مانند طلاق، بیکاری، عشق، روابط خارج از ازدواج و مهاجرت) ارائه دهد. موضوعی که شاید باعث نوعی درهمریختگی و از دست رفتن ثبات روایت میشود. در حقیقت پردازش خرده روایتها و داستانکهای متعدد در اینجا، بیش از آن که به جذابیت قصه بیفزاید نوعی از شلوغی ناخوشایند را برای داستان به همراه دارد.
ایدۀ راه اندازی سوپ فروشی که نقطهای برای شروع گرههای داستان و ارتباط آدمها با یکدیگر میشود هم، یکی از مشکلاتی است که با توجه به انتخاب تابستان برای فصل وقوع رخدادها در فیلم، بیمعنا به نظر میرسد. بهتر بود که با توجه به روایت شدن داستان در گرمترین فصل سال، کسب و کار دیگری چون یک بستنی یا آبمیوه فروشی نقطۀ ثقل داستان درنظر گرفته میشد. این موضوع یا موضوعی چون نگهداری ۴۰۰ هزار دلار پول نقد توسط پدر دریا آن هم در جایی که به سهولت قابل دسترسی است، نشان میدهد که فیلمنامه و داستان توجهی به جزئیات نداشته و عملآ منطق روایی داستان را نادیده گرفته است.
بدون دیدگاه