با انگ سیاه‌نمایی به «خانه‌ پدری» نمی‌توان موضوع خشونت خانگی را کتمان کرد

به گزارش ردکارپت: سرانجام پس از ده سال، فیلم «خانه‌ی پدریِ» کیانوش عیاری (۱۳۸۹)، با اصلاحاتی جزئی و با رده‌بندی سنی بالای ۱۵ سال، در سینماهای کشور اکران شده و برخلاف اکران موقت سال ۱۳۹٣بر روی پرده نمایش است.

عیاری برای نسل جوان‌تر، با «روزگار قریب» شناخته شده است؛ سریالی با بازی مهدی هاشمی که در خانه‌ی پدری نیز نقش اصلی و کلیدی را ایفا می‌کند؛ در نوجوانی با همکاری پدرش، خواهرش را به بهانه‌های ناموسی به قتل می‌رساند و در یکی از اتاق‌های زیرزمین دفن می‌کند.

در واقع از همان صحنه‌ی نخست، خانه‌ی پدری برای یک دختر، به قبرستان پدری بدل می‌شود. روایت فیلم، در پنج اپیزود، به انحاء مختلف در چند نسل و در ۷۰-۸۰ سال، از قاجار تا امروز ادامه می‌یابد و با گذشت ده‌ها سال از صحنه‌ی نخست، خشونت علیه زنان همچنان در جامعه تکرار می‌شود.

فیلم پس از ۳ سال توقیف، در جشنواره‌ی فجر ۱۳۹۲ اکران شد و تحسین منتقدان را در پی داشت و در سال ۱۳۹۳ اکران عمومی شد. اما دیری نپایید که فیلم را از پرده پایین کشیدند! اتفاقی که امروز نیز برای آن تلاش می‌کنند و در پی آن هستند که عمرِ توقیف فیلم را به بیش از یک دهه برسانند!

«سیاه‌نمایی»، کلیدواژه‌ای نیست که بتوان جنایت‌ها و خشونت‌های مندرج در فیلم را با آن کتمان و انکار کرد. چراکه ما، حتی امروز نیز با این خشونت‌ها طرف هستیم.

بخشی از جامعه‌ خاورمیانه همچنان متعصب باقی مانده‌اند که این تعصب، در لوای بهره‌گیری واژه‌هایی چون آبرو، ناموس و… بازتولید می‌شود. شاید جامعه‌ی شهرنشین امروز، چنین مواردی را استثنائاتی تاریخی بداند، اما همچنان بسیاری از فعالان اجتماعی در نقاط محروم و خارج از مرکز، شاهد این اتفاقات در اکناف و اطراف خود بوده‌اند.

همین چند روز پیش، یکی از فعالان اجتماعی، گزارشی از ازدواج اجباری دختری با پسرعمویش در یکی از شهرهای جنوبی خبر داد. بعد از مخالفت دختر با این ازدواج و درحالی‌که از تدریس در مدرسه بازمی‌گشته، برادرش با شلیک گلوله جان او را می‌گیرد و با نبود شاکی خصوصی،پرونده‌ی این دختر، به غمگین‌ترین و بی‌سروصداترین شکل ممکن بسته می شودو همان‌طور که «خانه» برای «ملوک»، «قبرستان» می‌شود، «خیابان» نیز برای این دختر، فراتر از یک «قبرستان» نمودی پیدا نمی‌کند. ذکر این نکته ضروری است که شرع و مراجع دینی به شدت با چنین خشونت‌هایی به اسم آبرو و ناموس مخالف هستند و آن را ضد دین می‌دانند.

وجه جالب این فیلم، «تکرار» است؛ وجهی که منطبق بر واقعیت‌های اجتماعی در بحث خشونت علیه زنان است. اما امروز، عموماً این «تکرار»، مانند صحنه‌ی نخست فیلم نیست که پدر و پسر با همکاری یکدیگر، سنگی بر سرِ دخترِ خانواده بکوبند و در پستوی خانه آن را نهان کنند! “تکرار” این خشونت را در نسل آخر و امروزیِ فیلم می‌توان یافت.

خصوصاً آنجا که نسل آخر این خانواده (که حتی معلم است)، از این توجیه دفاع می‌کند که دخترکُشیِ رخ‌داده، اتفاقی مربوط به گذشته است و باید سروته آن را هم‌آورد و پنهان کرد! این «پنهان‌کاری»، خود یکی از قوی‌ترین ابزارهای موجود برای استمرار خشونت خانگی و اجتماعی است.

هرچند یک صحنه بسیار خشن در این فیلم بود که هنوز هم برای من تصورش دردناک است و آن صحنه فروکردن شمشیر توسط یک پسر نوجوان در قبر ملوک برای اطمینان از کشته شدن‌اش بود که البته مظلومیت ملوک را بیشتر می کرد اما تمسک به ایراداتی مانند زیر سؤال بردن نهاد خانواده و سیاه‌نمایی در بحث خشونت خانگی، همگی دایر بر این نوع از پنهان‌کاری است.

در حقیقت، وجود خشونت در فیلم، هرگز دلیل درستی برای جلوگیری از اکران عمومی این فیلم نیست؛ چرا که صحنه‌های خشن‌تر در فیلم‌های دیگر نیز به چشم می‌خورَد. با این حال، رده‌بندی سنی کمک کرد تا این دستاویز، مرتفع شود.

طیبه سیاوشی


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند