به گزارش ردکارپت فیلم: سر دانیل مایکل بلیک دی-لوئیس (به انگلیسی: Sir Daniel Michael Blake Day-Lewis) (زاده ۲۹ آوریل۱۹۵۷) بازیگر اهل انگلیس میباشد که دارای دو ملیت ایرلندی و بریتانیایی است. او متولد و بزرگ شده در لندن است و قبل از درخشش روی صحنه نمایش «تئاتر ملی جوانان» انگلیس، سه سال را در «مدرسه بریستول الد ویک» به تحصیل بازیگری پرداختهاست.
علیرغم اینکه در مدرسه بریستول به شیوه مرسوم و عادی، بازیگری را آموزش میدادند، دانیل تصمیم گرفت که از سبک متد اکتینگ استفاده کند. به خاطر همین است در فیلمهایی که بازی میکند، خود را وقف نقشش میکند و همچنین به تحقیق دربارهٔ نقشهایش مشهور است. او معمولاً در تمام زمان فیلمبرداری در نقش باقی میماند؛ حتی اگر به سلامتیاش آسیب برساند یا برایش مضر باشد دی-لوئیس به عنوان یکی از گزیدهکارترین بازیگران صنعت فیلمسازی شناخته میشود، بهطوریکه از سال ۱۹۹۸ به بعد او تنها در شش فیلم به ایفای نقش پرداخته و تقریباً بین هریک از فیلمهایش پنج سال فاصله افتادهاست.او به شدت از زندگی شخصیاش حفاظت میکند به گونهای که در تمام این سالها به ندرت مصاحبه کرده و در انظار عمومی ظاهر شدهاست. وی در ژوئن ۲۰۱۴، در جریان مراسم تولد ملکه انگلستان به دریافت عنوان شوالیه مفتخر شد. دی-لوئیس اعلام کرد که در سال ۲۰۱۷ بازنشسته میشود، بدین ترتیب آخرین نقش آفرینی او در فیلم رشته خیال بود.
دی-لوئیس در بیشتر سالهای دههٔ ۸۰ میلادی، هم در تئاتر حضور داشت هم در سینما. عضویت در «شرکت رویال شکسپیر» و بازی کردن نقش رومئو در نمایش رومئو و ژولیت و بازی به جای فلوت در نمایش رؤیای شب نیمه تابستان از معدود فعالیتهای وی در تئاتر بود. در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ به ترتیب در فیلمهای باونتی و رختشویخانه زیبای من ظاهر شد. اولین ایفای نقش او که هم نظر منتقدان و هم نظر مردم را جلب کرد، در فیلم اتاقی با یک چشمانداز (۱۹۸۵) بود. بعد از آن، او در فیلم سبکی تحملناپذیر هستی (۱۹۸۸) بازی کرد.
دانیل یکی از تحسینشدهترین بازیگران نسل خودش است، او جوایز متعددی به دست آورده که مهمترین آن سه جایزهٔ بهترین بازیگر نقش اول مرد از جوایز آکادمی برای فیلمهای پای چپ من (۱۹۸۹)، خون به پا خواهد شد (۲۰۰۷) و لینکلن (۲۰۱۲) میباشد، که او را به تنها بازیگر دارنده این عنوان بدل کرده. او همچنین جزو سه بازیگر مردیست که سه اسکار دارد و برای فیلمهای به نام پدر (۱۹۹۳)، دارودستههای نیویورکی (۲۰۰۲) و رشته خیال (۲۰۱۷) نیز نامزد دریافت این جایزه شدهاست.[۱۱] او چهار جایزه بفتا، سه جایزه از انجمن بازیگران فیلم و دو گلدن گلوب نیز در کارنامه خود دارد و همچنین تنها بازیگری است که توانسته دوبار پنج جایزه حرفهای سینما (شامل اسکار، بفتا، انجمن منتقدان، گلدن گلوب و انجمن بازیگران) را کسب کند. در نوامبر ۲۰۱۲، مجله تایم دی-لوئیس را «بزرگترین بازیگر جهان» نامید.
زاده | دانیل مایکل بلیک دی-لوئیس ۲۹ آوریل ۱۹۵۷ (۶۲ سال) کنزینگتون، لندن، انگلستان |
---|---|
محل سکونت | آنامو، شهرستان ویکلو، ایرلند |
محل تحصیل | مدرسه تئاتر بریستول الد ویک |
شغل | بازیگر (بازنشسته شد) |
سالهای فعالیت | ۱۹۷۰–۲۰۱۷ |
همسر(ها) | ربکا میلر (ا. ۱۹۹۶) |
شریک(های) زندگی | ایزابل آجانی (۱۹۸۹–۱۹۹۵) |
فرزندان | ۳ |
والدین | سیسیل دیلوئیس ژیل بالکن |
خویشاوندان | مایکل بالکن (پدربزرگ) تاماسین دی-لوئیس (خواهر) |
اوایل زندگی
دی-لوئیس در کنزینگتون، لندن زاده شد. پدر او، شاعر معروف، سیسیل دی-لوئیس و مادرش، بازیگر انگلیسی، جیل بالکن میباشند. پدر او در بالینتابرت، کنت لوییس، ایرلند به دنیا آمد و از پروتستانتهای سبک «آنگلو-آیریش» با عقبهای انگلیسی بود. سیسیل زندگی در لندن را از دو سالگی شروع کرد و بعدها به مدت چهار سال ملک الشعرای بریتانیا شد. مادر دانیل یهودی بود و اجداد وی آن دسته از یهودیانی بودند که از لتونی و لهستان به انگلستان مهاجرت کرده بودند. پدربزرگ مادری وی، سر مایکل بالکن، رئیس استودیوهای ایلینگ بود. دو سال بعد از تولد دانیل، خانواده او به کرومزهیل، گرینویچ در جنوب شرقی لندن نقل مکان کردند. جایی که دانیل با خواهر بزرگترش، تاماسین، بزرگ شد. تاماسین آشپز برنامههای تلویزیونی و مستندساز میباشد.
با زندگی در گرینویچ، دی-لوئیس خود را میان بچههای جنوب شهر لندن یافت. او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسههای اینویکتیا و شرینگتون گذراند. بچهها او را به خاطر «یهودی» و «شیک» بودنش اذیت میکردند و به او زور میگفتند. هر چه بیشتر زمان میگذشت، او به لهجهٔ محلی تسلط کامل پیدا میکرد و رفتارش را بهبود میبخشید تا جایی که به خوشنامی مشهور شد. با بالا رفتن سن دانیل، مشکلاتی برایش به وجود آمد. او در دوران جوانی بیاختیار با خودش حرف میزد و معمولاً به خاطر دزدی از فروشگاه و جرایم کوچکتر به دردسر میافتاد.
در سال ۱۹۶۸، والدین دانیل وقتی رفتار دانیل را اینگونه دیدند او را به مدرسهٔ خصوصی سِوِناکس در کنت فرستادند. سوناکس مدرسهای شبانهروزی بود. دانیل در این مدرسه به سه رشته علاقه پیدا کرد که آنها نجاری، ماهیگیری و بازیگری بودند. اشتیاق او برای مدرسه رفتن بیشتر شد و بعد از دو سال تحصیل در سوانکس به مدرسهٔ خصوصی دیگری به نام بِدالس در پیترسفیلد، همپشایر منتقل شد. دانیل در این مدرسه به دلیل حضور خواهرش آرامش بیشتری داشت در نتیجه خلاقتر شد. این انتقال او را به سمت بازی در اولین نقشش هدایت کرد. فیلم یکشنبه خونین یکشنبه اولین فیلم دانیل دی-لوئیس بود. او زمانی که در این فیلم بازی کرد تنها چهارده سالش بود و نقش بچهای خرابکار را داشت. او این تجربه را با کلمهٔ «بهشت» توصیف کرد و گفت: «به من گفتند دو پوند به تو میدهیم و تو هم با یک بطری شکسته روی تمام ماشینهای پارک شده در اطراف کلیسا خط بنداز!»
برای چند هفته در سال ۱۹۷۲، او و خانوادهاش در لمونز، شمال لندن، در خانهٔ کینگزلی آمیس و الیزابت جین هاوارد زندگی کردند. سیسل دی-لوئیس سرطان داشت، به خاطر همین هاوارد آنها را به لمونز دعوت کرد تا هم مکانی برای استراحت داشته باشند هم درمان اما چیزی نگذشت که سیسل در ماه مِه همان سال درگذشت.
با ترک کردن مدرسه بدالس در سال ۱۹۷۵، رفتارهای نادرست دانیل کاهش یافته و به نوعی به بلوغ فکری رسیده بود و نیاز داشت که حرفه خود را انتخاب کند و تصمیم بگیرد که چه کاری برایش بهتر است. با اینکه او روی صحنه نمایش «تئاتر ملی جوانان» درخشیده بود، درخواستی برای شرکت در یک دوره پنج ساله کابینتسازی ارائه داد اما به دلیل نداشتن تجربه کافی درخواست وی رد شد. بعد از آن در مدرسه تئاتر بریستول الد ویک پذیرفته شد و به مدت سه سال در آنجا حضور داشت تا در نهایت به اجرا در تئاتر شهر بریستول پرداخت. او در این تئاتر هنرپیشه علیالبدل پیت پاستویت شد؛ کسی که بعدها در فیلم به نام پدر با دانیل بازی کرد.
جان هارتوچ، معلم بازیگری دی-لوئیس در بریستول، دربارهٔ او میگوید:
” | همیشه یک چیزی دربارهٔ او بود. او ساکت و مؤدب بود ولی کاملاً روی کارش تمرکز داشت – دانیل کیفیت لازم برای این کار را دارا بود و به نظر میرسید درون خود آتشی افکنده که هر لحظه امکان زبانه کشیدن آن وجود دارد. او عملکرد خاصی از خود نشان میداد بهطور مثال وقتی دانش آموزان نقشهایشان را در نمایش دشمن طبقاتی بازی کردند، درخشش او برای همهٔ ما آشکار شد. چیزهایی را از او میدیدیم که به ما گوشزد میکرد فرد ویژهای را در دستانمان داریم. | “ |
فعالیت حرفهای
دهه ۱۹۸۰
در اوایل دهه ۸۰ میلادی، دی-لوئس هم در تئاتر حضور داشت، هم در تلویزیون. از کارهای او در تلویزیون میتوان به سرما در مه (در این سریال نقش فردی نابالغ و ناتوان را بازی کرد) و چند مایل تا بابل؟ (در نقش افسری ظاهر شد که در جنگ جهانی اول، در دوراهی وفاداری بین ایرلند و بریتانیا ماندهاست)، محصول شبکه بیبیسی، اشاره کرد. یازده سال بعد از اولین نقش آفرینیاش، دی-لوئیس حرفه کاری خود را با بازی در فیلم گاندی (۱۹۸۲) ادامه داد. جایی که او نقش دزد خیابانی را داشت که برای گاندی قلدری میکرد. در اواخر سال ۱۹۸۲، او با بازی در نمایش کشوری دیگر، پلههای ترقی را در تئاتر به سرعت پیمود. در سال ۱۹۸۳، او برای بازی در نقش جان فریر در فیلم باونتی در نظر گرفته شد و در نهایت به ایفای این نقش پرداخت. بعد از باونتی، او به شرکت رویال شکسپیر ملحق شد و نقشهای رومئو و فلوت را به ترتیب در نمایشهای رومئو و ژولیت و رؤیای شب نیمه تابستان بازی کرد.
در سال ۱۹۸۵، بازی در فیلم رختشویخانه زیبای من به کارگردانی استیون فریرز، برای دی-لوئیس تحسین منتقدان را به دنبال داشت. داستان این فیلم در دوره نخستوزیری مارگارت تاچر، در دهه ۸۰ میلادی و در لندن، اتفاق میافتاد و دانیل نقش همجنسگرایی را بازی میکرد که در رابطهای بین نژادی قرار گرفتهاست. این اثر، اولین فیلمی از دانیل دی-لوئیس بود که در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر بریتانیایی بنیاد فیلم بریتانیا، با رتبه ۵۰، قرار گرفت، چراکه او دو فیلم دیگر نیز در این فهرست دارد.
دی-لوئس بار دیگر با بازی در فیلم اتاقی با یک چشمانداز، اقتباسی از رمان ادوارد مورگان فورستر، توجه مردم را جلب کرد. این فیلم داستانی مربوط به دوره ادواردیان (اوایل قرن بیستم میلادی در انگلستان) را روایت میکرد. دانیل در این فیلم، با بازی در نقش سیسیل وایس، نامزد عالیرتبه نقش اصلی فیلم، نقشی کاملاً متفاوت را به تصویر کشید. در سال ۱۹۸۷، او بازی در اقتباس فیلیپ کافمن از میلان کوندرا به نام سبکی تحملناپذیر هستی را پذیرفت. دانیل در این فیلم نقش جراحی اهل کشور چک را بازی کرد که روابط عاشقانهاش با وارد شدن زنی در زندگیاش به کلی دگرگون میشود. او برای این فیلم زبان چکی آموخت و حاضر نشد در هشت ماه صحنه برداری، لهجه چکیاش را، چه در زمان فیلمبرداری و چه در زندگی عادی، ترک کند. در همین دوره بود که دی-لوئیس و دیگر بازیگران بریتانیایی مثل گری اولدمن، کالین فرث، تیم راث و بروس پین، «بریت پک» نامیده شدند.
در سال ۱۹۸۹، دی-لوئیس با بازی در فیلم پای چپ من به کارگردانی جیم شریدان، در نقش کریستی براون، ظاهر شد. او در این فیلم، بهطور کامل، از سبک متد اکتینگ استفاده کرد و توانست جوایز متعددی، از جمله جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد، را ازآن خود کند. براون، نویسنده و نقّاش مبتلا به فلج مغزی بود و تنها میتوانست پای چپ خود را کنترل کند. دانیل برای اینکه خود را آماده ایفای این نقش کند، به صورت مکرر، به «کلینیک سندی مونت» در دوبلین میرفت و در آنجا با افراد مختلفی با ناتوانیهای متفاوت ارتباط دوستانه برقرار کرد، بعضی از این افراد حتی نمیتوانستند صحبت کنند. او به هنگام صحنه برداری فیلم، حاضر نشد که از نقشش بیرون بیاید. بخاطر اینکه دی-لوئیس نقش فردی فلج را بازی میکرد، مجبور بود با ویلچر سر صحنه حاضر شود. به همین دلیل اعضای گروه فیلمبرداری او را جلوی دوربین میبردند و به او غذا میدادند. او همچنین برای بهتر شدن ایفای نقشش، به قدری با جنبههای درونی زندگی کریستی وفق گرفته بود که حتی همانند او خجالت میکشید. شایعه شده بود، او برای اینکه بتواند همانند فلجها روی ویلچر بنشیند، دوتا از دندههایش را شکستهاست اما در سال ۲۰۱۳ در جشنواره بینالمللی سنتا باربارا آن را تکذیب کرد.
دی-لوئیس در سال ۱۹۸۹ بار دیگر به صحنه تئاتر بازگشت تا در نمایش هملت به کارگردانی ریچارد آیر، در تئاتر ملی سلطنتی، بازی کند اما در حین اجرای تئاتر، در صحنهای که روح پدر هملت قبل از او باید به روی صحنه میرفت، به یکباره غش کرد. او شروع به گریه کردن کرد، بهطوریکه حتی نمیتوانست خود را کنترل کند، و بعد از آن دیگر روی صحنه برنگشت. جرمی نورثام به جای دانیل در این نقش حاضر شد و توانست اجرای بی نقصی را از خودش به جا بگذارد. البته ایان چارلسون برای ادامه این نقش انتخاب شده بود، اما بیماری اجازه حضور در این نمایش را به او نداد. دی-لوئیس بعدها اقرار کرد که روح پدر خودش را دیدهاست به همین دلیل از آن به بعد دیگر هیچوقت حاضر نشد روی صحنه تئاتر حاضر شود.
دهه ۱۹۹۰
در سال ۱۹۹۲، تقریباً سه سال بعد از بردن اسکار، آخرین موهیکان اکران شد. دی-لوئیس برای این فیلم به کارگردانی مایکل مان نیز شروع به تحقیقات گستردهای کرد و دورههای بسیار سنگینی را برای کم کردن وزنش پشت سر گذاشت. او که به خاطر سابقهاش در نجاری، مهارت فراوانی در کار با چوب داشت و برای هر چه بهتر اجرا کردن نقشش شروع به زندگی در جنگل کرد، برای خود قایق درست کرد، دست به ماهیگیری و شکار زد و یادگرفت چگونه از پوست حیوانات لباس تهیه کند. او حتی تفنگش را هم با خود به فیلم آورد. گفته میشود در مراسم شب کریسمس هم با همین تفنگ درازش سر میز شام حاضر شده بود.
داستانهای غوطهوری او در نقشهایش مفصل است. دی-لوئیس برای بازی در نقش گری کانلون در به نام پدر، به دلیل استفاده از خوراک زندان ۱۳ کیلوگرم وزن کم کرد، دورههای مطلولی را در سلول زندان گذراند، برای دو روز بیخوابی کشید، سه روز توسط افسر پلیس واقعی بازجویی شد و در این حین از او خواست که شدت بازجویی را به بیشترین حدش برساند تا جایی که بازجو روی دانیل سطل آب سرد ریخت. برای فیلم بوکسور در سال ۱۹۹۷، او هفتهها با قهرمان پیشین بوکس جهان، بری مک گیگان، تمرین کرد. بری دربارهٔ او گفت: «به اندازهای خوب بود که میتوانست در مسابقات حرفهای شرکت کند». او در این فیلم دماغش شکست و دیسک کمرش آسیب دید.
او بار دیگر با بازی در فیلمی به کارگردانی جیم شریدان به سینما بازگشت. نام این فیلم به نام پدر بود و داستان زندگیگری کانلون، یکی از چهار نفری که به اتهام بمبگذاری در گیلدفورد محکوم شده بودند، را روایت میکرد. او برای بازی در این نقش تقریباً ۱۳ کیلوگرم از وزنش را کم کرد. لهجهٔ ایرلند شمالیای خودش را در تمام زمان فیلمبرداری حفظ کرد و برای چندی، اوقات خود را در سلول زندان گذراند. او همچنین اصرار داشت که نگهبانان زندان رویش آب سرد بریزند و با او همانند سایر زندانیان رفتار و به او توهین کنند. این فیلم دومین نامزدی در جوایز آکادمی، سومین در بفتا و دومین در گلدن گلوب را برایش به ارمغان آورد.
دی-لوئیس در سال ۱۹۹۳ به آمریکا برگشت تا در اقتباس مارتین اسکورسیزی از رمان ایدیت وارتون به نام عصر بیگناهی بازی کند. داستان این فیلم در عصر طلایی ایالات متحده رخ میداد، به همین دلیل دانیل برای آمادهسازی خود برای ایفای این نقش، پیش از شروع تصویربرداری، دو ماه لباسهای اشرافی قرن نوزدهم (کلاه، عصا، شنل و…) پوشید و در نیویورک شروع به پرسه زدن کرد. در سال ۱۹۹۶ دی-لوئیس در نسخهٔ سینمایی نمایش بوته آزمایش، نوشته آرتور میلر، به ایفای نقش پرداخت. او در زمان فیلمبرداری این فیلم با ربکا میلر، دختر آرتور، آشنا شد و همین آشنایی منجر به ازدواجشان گردید. به دنبال آن دانیل در فیلم بوکسور به کارگردانی جیم شریدان بازی کرد. او در این فیلم نقش بوکسوری را بازی میکرد که تازه از زندان آزاد شده و مشکلاتی گریبان گیرش میشوند. برای آمادگی هر چه تمام تر در این نقش او با قهرمان بوکس جهان، بری مک گیگان، تمرین میکرد و به تماشای مسابقههای بوکس میرفت.
دی-لوئیس پس از بازی در بوکسور از حرفه کاری خود را فاصله گرفت و دورهای با نام «نیمه بازنشستگی» را شروع کرد و مشغول به کار نجاری شد. او که مجذوب کفاشی شده بود به فلورانس در ایتالیا رفت و آنطور که گفته میشود زیر نظر استفانو بمر، کفاش معروف ایتالیایی، آموزش کفاشی دید.
دهه ۲۰۰۰
بعد از پنج سال دوری از صنعت فیلمسازی، دی-لوئیس با بازی در فیلم دارودستههای نیویورکی (۲۰۰۲) به کارگردانی اسکورسیزی و تهیهکنندگی هاروی وینستین به سینما بازگشت. او در این فیلم نقش سردستهٔ فاسد خلافکاران، ویلیام «بیل قصاب» کاتینگ را در کنار لئوناردو دیکاپریو، که نقش شاگرد تحتالحمایه بیل را به عهده داشت، بازی کرد. او برای اینکه آمادگی بیشتری برای ایفای نقشش بدست آورد دورهای طولانی مدت را به عنوان شاگرد قصاب گذراند. به همین خاطر قصابی را استخدام کرد تا به او دستورهای لازم برای سلاخی کردن گوشت و لاشه را گوشزد کند. همچنین از افراد مشغول به کار در سیرک کمک خواست تا به او نحوه کار با چاقو را آموزش دهند. مثل همیشه، هنگام فیلمبرداری از نقشش بیرون نیامد (حتی لهجهٔ نیویورکی کاراکتر فیلم را نگه میداشت). در زمان ساخت فیلم تشخیص داده شد که دانیل به بیماری ذاتالریه مبتلا شدهاست به همین خاطر او مجبور شد که کت گرمی بپوشد یا حداقل خود را درمان کند تا فیلمبرداری فیلم به تأخیر نیفتد و در نهایت متقاعد شد که برای درمان خود دارو مصرف کند. بازی دی-لوئیس در دارودستههای نیویورکی سومین نامزدی اسکار را برایش به ارمغان آورد و موفق شد که برای دومین بار جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد برنده شود.
بعد از دار و دستههای نیویورکی، همسر دانیل، ربکا میلر، به وی پیشنهاد داد تا در فیلم او نقش اصلی را بازی کند. نام فیلم تصنیف جک و رز بود. او در این فیلم نقش پدری را بازی میکرد که در حال مرگ است و نگران آینده دختر نوجوان خود میباشد که بعد از مرگ او چگونه با مشکلات دست و پنجه نرم میکند. در حین فیلمبرداری او شرایطی را ترتیب داد که بهطور جداگانه از همسر خود زندگی کند تا بتواند «انزوا» لازم برای نقش خود را بدست آورد و کمتر به شخصیتش در زندگی واقعی نیاز داشته باشد. فیلم نقدهای متفاوتی دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۷، دی-لوئیس در فیلم خون به پا خواهد شد، اقتباسی از رمان نفت! اثر آپتون سینکلر، به کارگردانی پل توماس اندرسون درخشید. او برای بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد، جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد، جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم درام و جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین بازیگر نقش اول مرد (که در این مراسم از هیث لجر قدردانی کرد و گفت تحت تأثیر او بودهاست و بازی لجر در فیلم کوهستان بروکبک را با کلمات «منحصر به فرد، بینقص» توصیف کرد) برنده شد و همچنین حلقههای منتقدان گوناگونی از وی تجلیل کردند. با بردن جایزه اسکار، دی-لوئیس در کنار مارلون براندو و جک نیکلسون به تنها بازیگران مردی بدل شدند که بین اولین و دومین جایزهشان چند بار نامزد شدهاند. وی برای این فیلم در تمامی سکانسهای چاه نفت، خود حاضر میشد و از بدل کار استفاده نمیکرد و در صحنهای که نردبان میشکند و او در چاه میافتد ۲ دندهاش میشکند.
در سال ۲۰۰۹ در اقتباس موزیکال راب مارشال با نام نه در نقش گوییدو کونتینی، کارگردان سینما، به ایفای نقش پرداخت. او برای این فیلم نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی و جایزه ستلایت بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال – کمدی شد و به همراه گروه بازیگران فیلم نامزد دریافت جایزه انجمن منتقدان پخشکننده فیلم برای بهترین گروه بازیگری و جایزه انجمن بازیگران فیلم برای بهترین گروه بازیگری در فیلم سینمایی و همچنین جایزه ستلایت بهترین گروه بازیگران شد. دانیل برای این فیلم زبان ایتالیایی آموخت و آموزش خوانندگی دید.
دهه ۲۰۱۰
«او همانند الیویه در دوران جوانیاش میماند. [چون فیلمهای کمی بازی میکند] شما انتظار چیزی ویژه و خاص را از او، وقتی که در فیلمی حضور پیدا میکند، دارید. او تأثیرگذار تر از براندو میباشد و به گونهای به فیلمهایش تبدیل شدهاست.»
دی-لوئیس در سال ۲۰۱۲ در نقش آبراهام لینکلن در فیلم لینکلن، به کارگردانی استیون اسپیلبرگ ظاهر شد. این فیلم اقتباسی از کتاب تیم رقبا: نبوغ سیاسی آبراهام لینکلن بود و در اکتبر ۲۰۱۱ فیلمبرداری آن در شهر ریچموند، ویرجینیا آغاز گردید. دی-لوئیس از اسپیلبرگ یک سال زمان خواست تا بتواند خود را برای نقش آماده کند. او در طول این یک سال بیش از ۱۰۰ کتاب دربارهٔ لینکلن مطالعه کرد و با هنرمندان زیادی در عرصه گریم همکاری کرد تا بتواند فیزیک حرکتی لینکلن را بدست آورد. لینکلن نقدهای فراوانی کسب کرد که بیشتر آنها دربارهٔ اجرای دی-لوئیس در این نقش بود. همچنین در گیشه نیز موفق بود و توانست ۲۷۵ میلیون دلار در سرتاسر جهان به فروش برسد. در نوامبر ۲۰۱۲، دانیل جایزه بریتانیا را از بفتا به خاطر درخشش در این فیلم دریافت کرد.
در ۷۰مین مراسم گلدن گلوب که در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۳ برگزار شد، او دومین جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد خود را دریافت کرد و در ۶۶مین دوره جوایز بفتا، در ۱۰ فوریه، موفق شد چهارمین جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد ببرد. در ۸۵مین دوره جوایز اسکار، دی-لوئیس به اولین بازیگری تبدیل شد که توانسته جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای سه بار دریافت کند که سومین جایزه آن برای لینکلن بود.[۵۴]
جان هارتوچ، معلم بازیگری دانیل در بریستول الد ویک، دربارهٔ این دستاورد او این چنین اظهار نظر کرد:
” | با اینکه ما فارغ التحصیلان برجستهای داریم – همه هنرجویان، از جرمی آیرونز تا پاتریک استوارت – اما من فکر میکنم که در حال حاضر او شناخته شدهترین آنهاست و ما به تمام دستاوردهای او افتخار میکنیم. مطمئناً، من دی-لوئیس را به عنوان الگو به دانش آموزان جدید معرفی میکنم، به خصوص الگویی در زمینه مدیریت یکپارچه و عالی حرفه کاری. او به هیچ عنوان اشتیاقی برای شهرت ندارد به همین خاطر است که به مطبوعات اجازه نمیدهد به زندگی خصوصیاش تجاوز کنند. او کاملاً به سلبریتی بودن علاقهای نشان نمیدهد و تنها به هنر بازیاش علاقه دارد. او هنوز هم یک هنرپیشه بزرگ است. | “ |
در پی بردن تاریخی سومین اسکار، بحثهای زیادی دربارهٔ ایستادن دی-لوئیس در کنار بزرگان بازیگری تاریخ سینما شکل گرفت. جو کویینان از گاردین نوشت که: «دی-لوئیس از لارنس الیویه، ریچارد برتون و حتی از مارلون براندو نیز بازیگر بزرگتریست، این حرف من بر مبنای همان استدلالی میباشد که بیان میکند مسی از پله بااستعدادتر است یا همان دلایلی که ناپلئون بناپارت را به عنوان یک نابغه نظامی از اسکندر بهتر میداند». زمانی که این سؤال از خود دی-لوئیس پرسیده شد که آیا تو «بزرگترین بازیگر جهان» هستی او پاسخ داد: «به نظرتان این حرف احمقانهای نیست؟ [این عنوان] دائم در حال تغییر است». بعد مدت کمی از برنده شدن اسکار برای فیلم لینکلن، دی-لوئیس اعلام کرد که او قرار است از بازیگری فاصله بگیرد و به مدت پنج سال، تا بازی در فیلم بعدی، به خانهٔ خود در شهرستان ویکلو برگردد.
اولین نقش آفرینی او بعد از پنج سال در فیلم رشته خیال به کارگردانی پل توماس اندرسن بود که موضوع آن به دهه ۱۹۵۰ میلادی و صنعت مد برمیگشت. فیلمبرداری این فیلم در ویتبای، یورک شایر در ژانویه ۲۰۱۷ شروع و در اواخر سال ۲۰۱۷، در روز کریسمس، اکران شد. در تاریخ ۵ ژوئن ۲۰۱۷، سخنگوی دی-لوئیس، لزلی دارت، اعلام کرد که او (دانیل) بازنشسته میشود. دی-لوئیس در رابطه با خداحافظیاش از سینما تا مدتها سکوت کرده بود اما سرانجام در نوامبر ۲۰۱۷ در مصاحبهای به صحبت دربارهٔ آن پرداخت و گفت: «میدانم که انتشار بیانیه دور از ادب و عادت است، اما میخواستم برای خود مرزی تعیین کنم. دوست نداشتم به پروژهٔ دیگری کشیده شوم. یک عمر، به این اندیشیدم که اگر چگونه بازنشسته شوم بهتر است، نمیدانم چرا این بار با دفعات قبل متفاوت بود، اما انگیزهٔ کنارهگیری در من ریشه دواند، و به اضطرار بدل شد. کاری بود که باید انجام میدادم.»
زندگی شخصی
دی-لوئیس به ندرت دربارهٔ زندگی شخصیاش به گفتگو میپردازد، به گونهای که میتوان گفت او محافظ حریم خصوصیاش است. او زندگی خود را با جمله «مطالعه مادام العمر دربارهٔ بهانهچینی» عنوان کرد که این بدان معناست علاقهای به مصاحبه دربارهٔ زندگیاش با مطبوعات ندارد. او با بازیگر فرانسوی، ایزابل آجانی به مدت شش سال در رابطه بود که در نهایت با توافق طرفین از هم جدا شدند. حاصل این رابطه فرزندی با نام گابریل-کین دی-لوئیس بود که در سال ۱۹۹۵ در نیویورک به دنیا آمد و تنها چند ماه پس از تولد او، دانیل و ایزابل به رابطهشان پایان دادند.
در سال ۱۹۹۶، زمانی که مشغول کار روی پروژهای اقتباس شده از نمایش بوته آزمایش بود، آرتور میلر (نویسنده نمایشنامه) را ملاقات کرد. همان زمان بود که به دختر آرتور، ربکا میلر، علاقهمند شد و آنها همان سال با هم ازدواج کردند. چندی بعد دانیل و ربکا صاحب دو پسر شدند، رونان کال دی-لوئیس (زاده ۱۹۹۸) و کاشل بلیک دی-لوئیس (زاده ۲۰۰۲). خانواده دی-لوئیس معمولاً زمان خود را در نیویورک و ایرلند سپری میکنند.
دی-لوئیس در سال ۱۹۹۳ تبعیت ایرلندی گرفت. در حال حاضر او هم شهروند انگلستان است و هم ایرلند و تاکنون هر دوی آنان را حفظ کردهاست. او از سال ۱۹۹۷ در آنامو، شهرستان ویکلو زندگی میکند و همچنین اظهار داشت: «با اینکه من دو ملیت دارم اما فکر کنم انگلیس کشور من باشد. من به شدت به لندن احتیاج دارم اما نمیتوانم آنجا زندگی کنم زیرا در لندن زمانی فرا میرسد که من به آرامش نیاز دارم اما باید بالاجبار مردمی باشم و در میان مردم حضور پیدا کنم که نمیتوانم با این موضوع کنار بیایم». او یکی از حامیان باشگاه فوتبالی در جنوب شرقی لندن به نام «میلوال» است.
” | من دربارهٔ این موضوع، روابط پدرها و پسرها، بسیار فکر کردهام و میخواهم این را [جایزه را] به یاد پدربزرگم؛ جیل بالکن، پدرم؛ سیسیل دی-لوئیس و سه پسر خوبم؛ گابریل، رونان و کاشل بپذریم. واقعاً خیلی ممنوم از شما. با سپاس. | “ |
—بخش پایانی سخنرانی دانیل دی-لوئیس در ۸۰مین دوره جوایز اسکار |
در ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۰، دی-لوئیس دکترای افتخاری خود را در نامهای از دانشگاه بریستول به خاطر سالهایی که در مدرسه تئاتر بریستول الد ویک حضور داشته، دریافت کرد.[۶۷] دانیل اظهار داشت که او تا به حال هیچ «آموزش مذهبی واقعیای» نداشته و اینکه او «فرض» میکند یک «آگنوستیک سرسخت» است.[۶۸] در اکتبر ۲۰۱۲، او اسنادی را که متعلق به پدرش، سیسیل دی-لوئیس، بود به دانشگاه آکسفورد فرستاد. این اسناد شامل پیشنویس اشعار سیسیل و مکاتبههایی با جان گیلگد و چهرههای ادبی سرشناسی همچون ویستن هیو آودن، رابرت گریوز و فیلیپ لارکین بود.[۶۹] در ژوئیه ۲۰۱۵، او رئیس افتخاری بایگانی شعر انگلستان شد.
در سال ۲۰۰۸، قبل از آنکه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را از هلن میرن (کسی که سال گذشته به خاطر ایفای نقش الیزابت دوم در فیلم ملکه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برده بود و وظیفه داشت تا جایزه بهترین بازیگر مرد را به برنده بدهد) دریافت کند، زانو زد و هلن میرن با تندیس اسکار به شانههای وی به نشانهٔ افتخار ضربهای آهسته زد. بعد از این اتفاق دانیل گفت: «این نزدیکترین باری بود که تا حالا نشان شوالیه گرفتم».در ژوئن ۲۰۱۴، دی-لوئیس در جریان مراسم تولد ملکه به خاطر خدمات و فعالیتهای هنریاش عنوان «شوالیه» را دریافت کرد و در نوامبر همان سال، این نشان را از شاهزاده ویلیام در قصر باکینگهام گرفت.
در پی خداحافظی دی-لوئیس، که توسط سخنگوی او در ژوئن ۲۰۱۷ اعلام شد، او در مصاحبهای با مجله دبلیو در جواب این سؤال که آیا اکنون که بازنشستگیاش را اعلام کرده احساس بهتری دارد یا نه، پاسخ داد: «هنوز نه. غم بزرگی احساس میکنم؛ ولی احساس درستی است. اگر قرار بود مرحلهٔ شورانگیزی باشد به یک زندگی تازه، چقدر عجیب میشد. من از سن ۱۲ سالگی به بازیگری علاقهمند شدم، و در آن سالها، هیچ چیز جز سالن نمایش برایم اهمیتی نداشت. وقتی کارم را شروع کردم مسئله برایم رستگاری بود. حالا، میخواهم دنیا را به سیاقی دیگر بکاوم.»
فیلمشناسی و نقشهای تئاتر
در طی ۳۸ سال سابقه کاری، دانیل تنها در ۲۱ فیلم، ۸ برنامه تلویزیونی (اعم از فیلم، سریال و نمایش) و ۱۵ نمایش ظاهر شدهاست که این خود گویای کمکاری وی میباشد. سبک فیلمهای او در طیف گستردهای از ژانرهای سینمایی قرار دارد، که این سبکها شامل زندگینامهای، حماسی، درام، درام-ورزشی، موزیکال، کمدی و اقتباسهایی از نویسندگان آمریکایی میباشد. دوران حضور او در تئاتر کوتاه بود، به گونهای که تنها در دهه ۷۰ میلادی در عرصه نمایش فعالیت داشت. دلیل این حضور کوتاه هم دیدن روح پدرش روی صحنه نمایش در سال ۱۹۸۹ بود. با این حال، او در نمایشهایی از شکسپیر همچون رومئو و ژولیت و رؤیای شب نیمه تابستان، در نقش اصلی ظاهر شد.
فیلمهای برجسته:
- گاندی (۱۹۸۲)
- باونتی (۱۹۸۴)
- رختشویخانه زیبای من (۱۹۸۵)
- اتاقی با یک چشمانداز (۱۹۸۵)
- سبکی تحملناپذیر هستی (۱۹۸۸)
- پای چپ من (۱۹۸۹)
- آخرین موهیکان (۱۹۹۲)
- عصر معصومیت (۱۹۹۳)
- به نام پدر (۱۹۹۳)
- بوکسور (۱۹۹۷)
- دار و دستههای نیویورکی (۲۰۰۲)
- خون به پا خواهد شد (۲۰۰۷)
- نه (۲۰۰۹)
- لینکلن (۲۰۱۲)
- رشته خیال (۲۰۱۷)
نقشهای تئاتر برجسته:
- دشمن طبقاتی (۱۹۸۰)
- ادوارد دوم (۱۹۸۰)
- کشوری دیگر (۱۹۸۲ و ۱۹۸۳)
- رومئو و ژولیت (۱۹۸۳ و ۱۹۸۴)
- رؤیای شب نیمه تابستان (۱۹۸۳ و ۱۹۸۴)
- دراکولا (۱۹۸۴)
- پیشرو (۱۹۸۶)
- هملت (۱۹۸۹)
بدون دیدگاه