به گزارش ردکارپت فیلم: سینما موسیقی و ریتم است، سینما هیجان است، سینما احساس و عاطفه است، سینما داستان است، سینما روایت است، سینما افسانه است، سینما رمان کوتاه است، سینما فرهنگ است، سینما آیینه است. سینما تو را مینشاند. با تحرک اش تو را ساکت و مبهوت میسازد و به دنیایی دیگر میبرد. اندوه و گریه را مخدوش میکند. نه این است و نه آن و این همه چیزی نیستند جز زندگی و مرگ و در پی مشاهده این تولد و مرگ از فیلمی به فیلم دیگر مینشینی و این چرخه تکرار میشود؛
میخواهیم از سینما برای سینما دوستان بگوییم. از کسانی بنویسیم که جزء اولینهای این هنر شدند و صاحب سبک. از هالیوود با هیچکاک و کوبریک و اسپیبرگ تا سینمای ایران و کارگردانانی مثل علی حاتمی که سینما را ساختند.
آلفرد هیچکاک کسی که عظمت و بزرگی هنر هفتم را به معنای واقعی کلمه به سینمای قرن بیستم میلادی عرضه کرد. هیچکاک این کارگردان انگلیسی-آمریکایی که یکی از نوابغ سینمای دنیا بشمار میرود تحصیلات ابتدائی را در مدرسه ژزوییتها گذراند و در رشته مهندسی ادامه تحصیل داد. فعالیتهای سینمایی هیچکاک از سال ۱۹۲۰ در انگلستان به عنوان نقاش و طراح صحنه آغاز شد سپس تجربهای در نویسندگی و دستیار کارگردانی کسب کرد و در آخر مسیر اصلی هدف خود یعنی کارگردانی را پیمود. هیچکاک بیش از ۶۰ فیلم درخشان ساخت که توانایی او در روایت داستان و نوع کارگردانی اش باعث شد بعد از گذشت سالها هنوز هم مورد تحلیل و بررسی قرار گیرند و هم چنان در کلاسهای درس فیلمسازی تدریس شوند. از جمله آثار او میتوان به “ربکا”، “روانی”، “مرد عوضی”، “آقا و خانم اسمیت”، “پرندگان ” اشاره کرد.
عشق، تعلیق و جبر از عناصر اصلی سینمای هیچکاک است که در بستر ژانر وحشت و معمایی عرضه شده اند. البته نباید جایگاه و اهمیت خنده را از او جدا کرد. با اکران فیلم روح (۱۹۶۰) سالنهای سینما فریاد تماشاگران را از ترس و وحشت هرگز فراموش نمیکند. او با این فیلم توانست برنده جایزه اسکار بهترین فیلم و فیلمبرداری شود.
بیشتر قهرمانان داستان هیچکاک حساس و شکننده هستند و این ماهیت در شخصیتهای دیگر فیلم دیده میشود. آنها هویت خود را از دست میدهند یا تصور میکنند که به شخص دیگری بدل شده اند. اغلب شخصیتها با کسانی روبه رو میشوند که بعد متوجه میشوند او همان کسی نیست که آنها انتظار داشتند.
یکی از نقاط قوت هیچکاک توانایی او در قاب بندی است. بیننده از این طریق افکار شخصیتها را در مییابد. شیوه به کار گیری نمای نقطه نظر شخصیتها نیز از ویژگیهای سبکی کار اوست که در تمام دوران فیلم سازی اش باقی ماند و دوربین او در ایجاد دلهره و ناامنی توانسته به بهترین وجه عمل کند. فیلم “پنجره پشتی” که در سال ۱۹۵۴ ساخته شد نمونه بارز همین امر است. فیلمی عمیقا مدرن که از اتاق یک عکاس خبری شروع میشودکه با پای شکسته بر روی یک صندلی چرخدار نشسته و برای رفع بیکاری در حال تماشای حرکات همسایههای آپارتمان مقابل است. یعنی کنجکاوی در زندگی آدمها و احساسات، عواطف، ترسها و…. قاب پنجره راه نفوذی است به درون انسانها و تاکید بر زاویه دید شخصیت از آن ساختمان که زندگی دیگران را واکاوی میکند. در این فیلم دوربین دو ساختار متمایز را پیش میگیرد. در اتاق خبرنگار متمرکز عمل میکند، اما در نماهای آن سوی حیاط متحرک و پرانرژی میشود. بعدها این فیلم الهام بخش کارگردانان به نامی، چون “آنتونیونی” در فیلم “آگراندیسمان” و “فورد کاپولا” در فیلم “مکالمه” شد.
هیچکاک با دوربین فروید
زمانی که هیچکاک فعالیتهای خود را بصورت جدی آغاز کرده بود، تفکرات فرویدی جز پرطرفدارترین نظریههایی بود که در آن زمان برای هر مخاطبی جالب و پرطرفدار بود. هیچکاک بحث روان کاوانه ماهیت خود را مدیون زیگموند فروید است. فروید در تلاش بود ناهنجاریهای روانی را توضیح دهد و معتقد بود هیچ ناهنجاری اتفاقی نیست و حتی میتوان گفت از دوران کودکی نشات میگیرد. به همین دلیل هیچکاک در کارنامه خود گریزی هم به نمادهای فرویدی دارد و از این نظریه در فیلم “طلسم شده” استفاده میکند. این نخستین فیلم تریلر روان شناسانه پس از جنگ هیچکاک است که در آن یک روانکاو تیمارستان خود فکر میکند یک جنایتکار است. رد پای نقاشان سورئالیست در این فیلم را میتوان در عناصر تصویری تماشایی این فیلم که توسط سالوادور دالی طراحی شده است دید. مفاهیم فرویدی که هیچکاک به آن میپردازد از افسانه یونانی ادیپ سرچشمه میگیرد.
هیچکاک؛ ترس، عشق و تعلیق
سرکوب، یکی دیگر از مفاهیم فرویدی است که در فیلمهای او دیده میشود. فروید معتقد است: انسانها زمانی امر سرکوب را انجام میدهند که قصد دارند از یک مسئلهای بگریزند و آن را تا حد امکان از خود دور یا فراموش کنند. میتوان گفت علاقه و باب میل بودن پرداخت به ژانر وحشت و ترس، از کودکی هیچکاک نشات میگیرد او میگوید: من با پلیس مخالف نیستم، فقط از آنها میترسم. تنها راه خلاص شدن از ترس هایم این است که آنها را فیلم کنم.
در فیلم پرندگان (۱۹۶۳) درونمایههای فررویدی را میتوانیم به وضوح مشاهده کنیم. پرندگان روایت دختری است که در یک پرنده فروشی با مردی آشنا میشود. دختر دو مرغ عشق را به بودگانی که شهری ساحلی است میبرد. رفتار مشکوک مرغان دریایی و کلاغها غیرعادی و نوید دهنده تشنج و جنگ است. در انتهای فیلم میبینیم در یک جشن تولد، موجی از کلاغها حملهای بزرگ و بی رحمانهای را آغاز کرده اند. میتوان گفت این پرندگان نمادهایی هستند از مشکلات هر روزه انسانها که سبب دلهره و ترس آنها میشود، اما علت این اتفاقات بصورت آگاهانه قابل درک نیستند.
ما از یک سو رابطه انسانها با یکدیگر را مشاهده میکنیم و از سوی دیگر رابطه انسانها با پرندگان را. استفاده از صدای پرندگان به جای موسیقی، نقش اصلی حیوانات را پررنگتر میسازد. قدرت سکوت بر همگان آشکار است. این قدرت را میتوان بصورت عمیق در صحنه انتهایی فیلم مشاهده کرد درست جایی که پرندگان حمله کرده اند و تنها سکوت، فریادی است گویا تا وخامت اوضاع را بیان کند. هیچکاک معتقد است: «اگر فیلمی خوب است، صدا میتواند قطع شود و تماشاگر هنوز کاملا حواسش به این باشد که دارد چه اتفاقی میافتد.» فیلم پرندگان که با بودجه ۰۰۰/۳۰۰/۳ دلار ساخته شده بود و توانست در گیشه با انبوهی از استقبال تماشاگران مواجه شود و به درآمدی ۵۲۹/۴۰۳/۱۱ دلاری دست یابد.
هیچکاک در سرزمین هالیوود
هیچکاک در ۱۹۴۰ میلادی وارد هالیوود شد و نخستین فیلم آمریکایی خود را با نام ربکا، که یک تریلر روانشناختی رمانتیک است، ساخت. این فیلم بر اساس رمان روانشناسانه و پر از تعلیق ربهکا، اثر نویسنده انگلیسی دافنه دوموریه ساخته شدهاست. فیلمی سیاه و سفید که فضای تاریک فیلم را بهتر نمایش میدهد. میتوان علاقه هیچکاک را به ژانر وحشت و فیلمهای دلهره آور را نشات گرفته از اتفاقات کودکی آن دانست.
هیچکاک با اینکه سبکی منحصر به فرد داشت، اما با استادی تمام نیز در تدوین فیلمهای خود از دوقالب متفاوت سینمای کلاسیک استفاده میکرد. یکی روش سینمایی مورنائو که در آن حرکت دوربین و میزانسن مورد توجه قرار میگرفت و روش دیگر آیزنشتاین که متکی بر تدوین بود.
فیلم “طناب” که نخستین فیلم رنگی هیچکاک به حساب میآید درباره نظریات نیچه و درمورد انسان برتر است که از پانزده نمای هفت و نیم دقیقهای تشکیل شده که تنها هشت برداشت بلند دارد و در آن بیش از ۱۵۰ حرکت متفاوت دوربین را میتوان دید. موضوعی که بیانگر مهارت و توانایی بالای هیچکاک است. تعداد بیشماری از فیلمهای این کارگردان انگلیسی از جمله طناب بر اساس فن نمایش صحنه است. به اینگونه که تمام کنشها در صحنه و بصورت پیوسته در حال برداشت است. درست مانند صحنه تئاتر که پیوستگی لازمه اصلی آن است. فضاهای بسته و لوکیشنهای محدودی که در این فیلم به کار رفته است کار اصلی جذب تماشاگر را انجام میدهد. لحظه به لحظه بیننده منتظر افشای راز و حل معما است و این ممکن نبود مگر با استادی تمام هیچکاک که صحنه را با این چیدمان به مقصد میرساند. فیلم در آن سالها با استقبال زیادی مواجهه نشد و تنها توانست در گیشه ۳ میلیون دلار به فروش برسد.
او برای استفاده از هر چیز در صحنه و قاب خود دلیلی داشت و باید نقش آن مشخص میشد. نوعی پیوند بین دو نما و دریافت خروجی معنای آن مانند فیلم “سی و نه پله” که اقتباسی از رمان ” جان بوکان” است یکی از شاهکارهای هیچکاک محسوب میشود. این فیلم داستان مردی را روایت میکند که زندگی اش بصورت اتفاقی با یک نقشهی جاسوسی بینالمللی گره میخورد. فیلمی سراسر تعلیق که نمای جیغ یک زن و سوت قطار با هم انطباق پیدا میکنند تا معنای مورد نظر برداشت شود.
حضور کارگردانان در فیلمهای خود اغلب اتفاق میافتد، اما حضور هیچکاک در فیلمهایی که میساخت نوعی ویژگی بارز او بود که به عنوان امضا او مهر تاییدی به حساب میآمد. برای مثال او در فیلم مستاجر برای نخستین بار در لحظهای کوتاه ظاهر میشود که این حضور به امضای او در فیلمهای بعدی تبدیل میشود. در فیلم طلسم شده به عنوان مردی که آسانسور را ترک میکند و در فیلم طناب به عنوان مردی که بعد از تیتراژ فیلم در خیابان راه میرود حضور پیدا کرده است. تنها فیلمی که او در آن حرف زد، فیلم مرد عوضی در سال ۱۹۵۶ بود. در سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ مجموعه تلویزیونی ” آلفرد هیچکاک تقدیم میکند” را ساخت که خود راوی داستان بود با ترکیبی از ژانرهای درام و دلهره و جزو ۱۰۰ مجموعه برتر تلویزیونی قرار گرفت.
از ویژگیهای بارز و منحصر به فرد این سریال تیتراژ آغازین آن است. دوربین روی کاریکاتور هیچکاک زوم میکند و موسیقی مارش عزای ماریونت پخش میشود ما سایه هیچکاک را میبینیم که وارد کادر میشود و با لحنی ترسناک و وحشت آور رو به بینندگان میگوید:«عصر بخیر»!. این مجموعه ۷ فصل دارد که هر قسمت آن ۲۵ دقیقه است. پنج سال پس از مرگ هیچکاک این سریال دووباره بازسازی شد. در این قسمتهای بازسازی شده میتوان به رنگی بودن فیلم و تدوین بخشیهایی از آن اشاره کرد. البته که هرگز نتوانست محبوبیت سری اصلی را به دست آورد.
هیچکاک نیز همردیف کارگردانان بزرگی همچون، استنلی کوبریک، اورسن ولز، چارلی چاپلین و اینگمار برگمن است که هیچگاه نتوانست جایزه اسکار را به دست بیاورد.
بدون دیدگاه