خورشید

یادداشت لس‌آنجلس‌تایمز برای «خورشید» مجید مجیدی

به گزارش ردکارپت فیلم: روزنامه آمریکایی «لس‌آنجلس تایمز» در یادداشتی درباره فیلم «خورشید» جدیدترین ساخته «مجید مجیدی» نوشت: مجیدی با این فیلم نشان داد در تعهد خود به روایت رنج اقشار آسیب‌پذیر جامعه ثابت قدم است.

در این نقد می‌خوانیم: مجید مجیدی کارگردان زبردستی که صدای اقلیت‌ها و افراد به حاشیه رانده شده در کشور ایران است، در فیلم خورشید با یک حس همدردی عمیق از تنگدستی و عزت نوجوانان محروم می‌گوید. از فیلم بچه‌های آسمان (۱۹۹۷) که نامزد جایزه اسکار شد تا جدیدترین گوهر ژانر رئالیسم اجتماعی این کارگردان یعنی خورشید، مجیدی همچنان در تعهد خود به قشر آسیب‌پذیر جامعه ثابت‌قدم است.

شخصیت اصلی فیلم جدید مجیدی، علی (روح الله زمانی) ۱۲ ساله کک و مکی است که در کارهای قانونی یا غیرقانونی همه فن حریف بوده و بیشتر عمرش رنگ مهربانی را به خود ندیده است. او هیچوقت موضع تدافعی خود را ترک نمی‌کند و عمدا به سرسخت و کله شق بودن تظاهر می‌کند تا بتواند در شهری مثل تهران زنده بماند. اما ناامیدی در چشمان هراسان و صدای ملتمس وی به خوبی مشهود است. بازی زمانی که یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های امسال بود، با نمایش رنج یک پسر یتیم که مادرش نیز در یک آسایشگاه روانی بستری است، قلب مخاطب را به درد می‌آورد.

وقتی یکی از خلافکاران محل از علی می‌خواهد گنجی که در نزدیکی مدرسه مخصوص کودکان خیابانی چال شده را پیدا کند، او و همدستان جوانش که همگی بار شرایط نامطلوب و کار اجباری را به دوش می‌کشند به ناچار در مدرسه ثبت نام می‌کنند تا به تدریج راه خود را به سمت گنج باز کنند. در داخل مدرسه نیز یک ناظم فداکار و دلسوز به نام آقای رفیعی (جواد عزتی) نگران علی است و سعی می‌کند از تخلیه قریب الوقوع این مرکز آموزشی جلوگیری کند.

به لطف مجیدی و هومن بهمنش، فیلمبردار، درام خورشید پر است از تصویرسازی‌های جذاب و غرق در نور خورشید: مثل صحنه‌ای که یکی از دانش‌آموزان کوله‌پشتیش را به هنگام بالا رفتن از دیوار به هوا پرت می‌کند، تعقیب و گریزهای پرشتاب داستان یا آزاد کردن کبوترها در دل آسمان صاف.

خوشبختانه مجیدی در این فیلم راه کلیشه‌ای و قابل پیش‌بینی سینمای غرب را دنبال نمی‌کند و به جای آن مخاطب را وادار می‌کند بی‌عدالتی جهان را از دریچه چشمان این پسران جوان ببیند؛ شاید برخی از آنها راه فرار از این شرایط را پیدا کنند اما برای بیشتر کودکان خیابانی این اتفاق نمی‌افتد. مجیدی در این فیلم هم مثل فیلم باران دغدغه پناهجویان افغان را دارد و این دغدغه را در شخصیت دختر جوانی که برای تامین خانواده‌اش در مترو دستفروشی می‌کند، نشان می‌دهد.

خورشید اگرچه تاثیرگذار و نفس‌گیر است اما به دنبال جلب ترحم بیننده نیست. کاراکترهای فیلم مجیدی شخصیتی پویا دارند هرچند رسیدن به چنین شخصیتی معمولا به قیمت جوانیشان تمام می‌شود. آنها از خشم و خستگی اشک می‌ریزند اما در جایی دیگر از فیلم شنا و فوتبال بازی می‌کنند تا به خودشان یادآوری کنند هنوز بچه‌اند و باید بچگی کنند. همین لذت‌های زودگذر است که پایان بندی این فیلم را تلخ و دردناک‌تر می‌کند؛ وقتی جست‌وجوی علی برای زیرخاکی به پایان می‌رسد، ارزشمندترین گنج‌ها یعنی امید برای آینده و داشتن افرادی که صادقانه توجه و اهمیت خود را به او ارزانی ‌می‌کنند، قبلا به غارت رفته است.


بدون دیدگاه

پاسخ دهید

فیلدهای مورد نیاز با * علامت گذاری شده اند